پژوهشی در اسباب نزول آیه«اکمال دین»

پدیدآورعلی کورانی

نشریهعلوم حدیث

شماره نشریه7

تاریخ انتشار1388/02/28

منبع مقاله

share 456 بازدید
پژوهشی در اسباب نزول آیه«اکمال دین»

علی کورانی / ترجمه: مصطفی فضائلی
اهمیت تحقیق درباره اسباب نزول آیات و سور

این سخنی گزاف نیست که بگوییم پژوهش دقیق و جدی در اسباب نزول آیات و سور می تواند موجب دگرگونی یی علمی گردد، زیرا از این رهگذر حقایق بسیاری کشف می گردد و بطلان پاره ای از مسلّماتی که مردمان طی قرون متمادی آنها را حقایقی ثابت می انگاشته اند، آشکار می شود.
این به آن سبب است که جنبه ریاضی تفسیر در مورد اسباب نزول قویتر از جنبه های دیگر تفسیر است. زیرا اگر مثلاً پنج روایت در شأن و سبب نزول آیه ای بیابیم و هریک از آنها سبب و تاریخ خاصی را برای نزول آن آیه بیان کند به طوری که در مورد مکان، زمان، حادثه یا امر دیگر مربوط به نزول، متناقض باشند، نمی توانیم بگوییم همه آن روایات پذیرفتنی است و راویان همه صحابه اند و همه صحابه ستارگانی هستند که هریک را پی بگیریم هدایت می شویم… بلکه قطعاً تنها یکی از اسباب یا سببی غیر از اینها، می تواند سبب نزول آیه باشد و باقی نادرست است.
وجود همین طبیعت معین در«سبب نزول» است که آن را به عاملی نیرومند و تعیین کننده در تفسیر قرآن بدل ساخته است… گرچه دشواری پژوهش در این موضوع با میزان نیرومندی آن برابری می کند و بلکه شاید گاهی، به علت آشفتگی، تناقض و جعل در روایات، بر آن غالب می آید.
بر پژوهشیان تفسیر و علوم قرآن است که با تلاش و پشتکار به این وادی وارد شوند و دستاوردهای پژوهش خویش را به امت مسلمان و نسلهای آینده تقدیم کنند، چراکه در هر حال این دستاوردهای تازه در فهم قرآن و سیره و بلکه در فهم عقاید و فقه و به طور کلی در فهم اسلام مفید خواهد بود.
در باب اهمیت پژوهش در اسباب نزول قرآن به همین اشاره کوتاه بسنده می کنم.

بخش اوّل: آخرین سوره و آیه ای که نازل شد

جای شگفتی نیست که مسلمانان در مورد نخستین آیاتی که بر پیامبر(ص) نازل شد،اختلاف دارند، چرا که اینان در آن هنگام مسلمان نبودند. وانگهی در زمان حیات پیامبر جز اندکی از آنان آنچه را که از پیامبر(ص) شنیدند ننوشتند، به همین جهت پس از او درباره احادیث و سیره وی اختلاف کردند.
به همین دلیل جای تعجّب نیست که در شناخت نخستین سوره یا آیه ای که بر پیامبر(ص) نازل شد بنابر نقل سیوطی در«الاتقان» با چهار قول روبرو می شویم: سوره اِقراء، سوره المدّثر، سوره الفاتحة و یا آیه بسملة(بسم الله الرحمن الرحیم). 1
اما شگفت اینجاست که مسلمانان در تعیین آخرین سوره یا آیه نازل شده نیز اختلاف کرده اند، در حالی که در آن هنگام، یعنی در سالهای آخر عمر پیامبر(ص) مسلمانان دارای دولتی بودند و امّتی را گرد پیامبر(ص) تشکیل داده بودند، و پیامبر(ص) نیز اعلان کرده بود که بزودی از میان آنان خواهد رفت. پیامبر(ص) آخرین حج خویش(حجةالوداع) را با مسلمانان به جای آورد و مدتی پیش از رحلتش در بستر بیماری بود؛ مسلمانان و پیامبر(ص) با یکدیگر وداع کردند؛ پس چگونه است که در تعیین آخرین آیه یا سوره نازل شده بر پیامبر(ص) اختلاف کردند؟!
پاسخ این است که در تعیین نخستین سوره یا آیه نازل شده بر پیامبر(ص) غرضهای شخصی و سیاسی دخالت نداشت، بلکه ـ چنانکه خواهیم دید ـ مسئله برعکس بود.

سوره مائده آخرین سوره ای که نازل شد

با پژوهش در منابع حدیث، فقه و تفسیر، به این نتیجه می رسیم که سوره مائده آخرین سوره نازل شده است و آیه الیوم کملتُ لکُم دینکم… پس از نزول همه عقاید و فرایض آمده و ظاهراً به طور کلی، آخرین آیه ای است که نازل شده است. این به رغم تلاشهای برخی صحابه است که کوشیدند به جای سوره مائده سوره ای دیگر و به جای آیه«اکمال دین» آیه ای دیگر را آخرین سوره و آخرین آیه معرفی کنند.

نظر اهل بیت(ع)

1ـ عیاشی در تفسیرش چنین آورده است:
عیسی بن عبدالله از پدرش و او از پدر خویش و او از علی(ع) نقل می کند که فرمود:«بخشی از قرآن بخش دیگر را نسخ می کرد و این موضوع از امر رسول خدا(ص) به آخرین بخش نازل شده از قرآن بدست می آمد. آخرین بخشی که نازل شد سوره مائده بود، و به این ترتیب هر آنچه را که پیش از آن(مغایر با آن) بود نسخ کرده است و خود ناسخی ندارد. این سوره در حالی بر پیامبر نازل شد که او بر استر ابلق خود سوار بود؛ وحی بر او سنگین آمد به طوری که اَسترش از حرکت بازایستاد و شکمش آویزان شد چنانکه نزدیک بود به زمین بساید. پیامبر(ص) از هوش رفت و دستش را بردوش«شیبة بن وهب جُمَحی» نهاد، تا اینکه این حالت از رسول خدا(ص) بر طرف شد، پس آنگاه سوره مائده را بر ما خواند و خود به آن عمل فرمود و ما نیز چنان کردیم.»2
موضوع درباره وضو است و مقصود علی(ع) این است که: در وضو مسح روی پاها واجب است و نه شستن دوپا، زیرا در سوره مائده به مسح امر شده و پیامبر(ص) به آن عمل فرمود و مسلمانان نیز چنین کردند و این حکم نسخ نشده است. این حدیث در تفسیر«نورالثقلین» روایت شده است.3
2ـ در «کافی »چنین روایت شده است:
علی ابن ابراهیم از پدرش و او از ابن ابی عُمیر، وی از عمربن اُذَینه و او از زراره و فضیل بن یسار و بکیربن اعین و محمدبن مسلم و یزیدبن معاویه و ابی الجارود و اینان همگی از امام محمد باقر(ع) نقل کرده اند که فرمود: «خدای عزیز و بلند مرتبه پیامبرش را به ولایت علی امر فرمود و این آیه را بر او فرو فرستاد: انّما ولیکم الله و رسوله والذین آمنو الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة، و ولایت اولی الامر را واجب گردانید، اما مردم نمی دانستند که این ولایت چیست، پس خدا به محمد(ص) فرمان داد تا آن را برای مردم تفسیرکند، همان گونه که نماز، زکات، روزه و حج را تفسیر می فرمود. آنگاه که این فرمان از سوی خدا به پیامبر رسید، رسول خدا نگران گشت و ترس آن داشت که مردمان از دین خارج گردند و او را تکذیب کنند، پس دلتنگ گردید و نظر به سوی پروردگار توانا و بلند مرتبه اش بازگرداند، پس خدای عزّوجل بر او چنین وحی فرمود: یاایهاالرّسو ل بلّغ ما انزل الیک من ربک وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس، پس آنگاه رسول خدا (ص)امر پروردگار را آشکار ساخت و به ابلاغ ولایت علی(ع) در روز غدیرخم برخاست؛ ندای«الصلاةجامعة» سرداد و مردمان را امر فرمود تا حاضران غایبان را خبر دهند ـ عمر بن اُذینه می گوید: همه راویان این حدیث غیر از ابی الجارود نقل کرده اند که. ابو جعفر[امام محمد باقر](ع) فرمود: فرایض یکی پس از دیگری نازل می گردد و«ولایت»در این سلسله آخرین فریضه ای بود که فرو فرستاده شد، پس از این رو خدای عزوجل این آیه را نازل فرمود:الیوم اکملتُ لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی. ابوجعفر(ع) فرمود: خدای عزوجل می فرماید: پس از این فریضه ای برای شما نمی فرستم زیرا اکنون فرایض را بر شما کامل گردانیدم.4
3ـ «تاریخ یعقوبی »چنین آورده است:
روایت شده است که آخرین آیه ای که بر پیامبر نازل گردید این آیه است: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا و این روایتی صحیح، ثابت و صریح است.5

برخی منابع اهل سنّت که با نظر اهل بیت(ع) موافق است

1ـ درّالمنثور
سعید بن منصور و ابن منذر از ابومیسره نقل کرده اند که گفته است: آخرین سوره ای که نازل شده سوره مائده است و حاوی هفده فریضه است.6
2ـ المحلّی:
از طریق عایشه، امّ المؤمنین ـ رضی الله عنها ـ، برای ما روایت شده است که سوره مائده آخرین سوره ای است که نازل شده است، پس آنچه در آن حلال شده است حلال بشمارید و آنچه حرام گردیده است حرام بدارید، و این آیه در سوره مائده است پس توهّم منسوخ بودنش باطل است و از محکمات قرآن است.7
3ـ المحلی:
…پس همانا این معارض است با آنچه ما از عایشه روایت کردیم از طریق ابن وهب، او از معاویة بن صالح، وی از جری بن کلیب و او از جبیربن نفیر که گفت: عایشه ام المؤمنین از من پرسید: آیا سوره مائده را می خوانی؟ گفتم آری، گفت: بدان که این آخرین سوره ای است که فرود آمده پس آنچه را در آن حرام گردیده حرام بشمار.8
4ـ و این حدیث را احمد بن حنبل در«مسند»ش9، و در«طبقات الحنابله»10 روایت کرده و بیهقی در سنن خود از ابن نفیر، و همچنین از عبدالله بن عمرو روایت کرده است.11
5ـ حاکم در «مستدرک »این حدیث را نقل کرده درباره آن چنین می گوید:
این حدیث طبق معیارهای بخاری و مسلم حدیثی صحیح است(صحیح علی شرط الشیخین)گرچه آن را نقل نکرده اند.12
سپس از عبدالله بن عمرو روایت می کند که آخرین سوره ای که نازل شد سوره مائده است. و می گوید:
هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یُخرجاه.13
چنانچه خواهیم دید بخاری و مسلم به منظور مراعات کسانی که مدعی هستند آخرین سوره قرآن مائده نیست، این حدیث را نقل نکرده اند.
6ـ در «مجمع الزوائد» چنین می خوانیم:
از ابن عباس نقل شده که گفت: نزد عمرسعد و عبدالله بن عمر سخن از مسح پاها به میان آمد، عمر سعد گفت: از تو می آموزیم. آنگاه عبدالله بن عباس گفت: ای سعد ما انکار نمی کنیم که پیامبر(صلی الله علیه و سلم) مسح می کرد، اما این مسح رسول خدا از هنگام نزول سوره مائده بود که همه چیز را تثبیت کرد و آخرین سوره ای از قرآن بود که فرو فرستاده شد،آیا نمی بینی که گفت:… پس هیچ کس سخنی نگفت.14
این حدیث را طبرانی در«المعجم الاوسط» روایت کرده15 و ابن ماجه نیز بخشی از آن را نقل کرده است.16 در مسند این حدیث«عُبیدبن عبیده تمّار» وجود دارد که ابن حبان در«الثّقات» از او یاد می کند و او را غیر مألوف می داند.
هیثمی بر این رأی است که این روایت ضعیف است و ضعفش به وجود همین راوی، یعنی عبیدبن عبیده تمّار است که ابن حبان او را ثقه می داند، اما وی روایاتی نامأنوس، یعنی مخالف با مقررات مذهب رسمی، نقل می کند که می گوید در وضو شستن پاها واجب است و اینکه سوره مائده آخرین سوره نازل شده نیست، بلکه سوره توبه چنین است!
7ـ درّالمنثور:ابوعبید از ضمرة بن حبیب و عطیة بن قیس نقل کرده که گفته اند رسول خدا(صلی الله علیه وسلم) فرمود:
مائده از آخرین سوره های قرآن است که نازل شده پس حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید.17
کلمه «مِن»، که تنها در این روایت آمده است، این تردید را ایجاد می کند که گویا راوی، این کلمه را برای سازش میان واقع و آنچه که حکومت می طلبیده افزوده است و بعد مشهور گردیده است.
8ـ در تفسیر«تبیان» آمده است که عبدالله بن عمر می گوید آخرین سوره ای که نازل گردیده سوره مائده است.18
9ـ در«الغدیر» چنین آمده است: ابن کثیر از احمد و حاکم و نسایی از عایشه این گونه نقل می کند:
بتحقیق مائده آخرین سوره ای است که نازل شد.19
از مجموع آنچه گذشت روشن می گردد که آنچه نزد اهل بیت(ع) مورد وفاق است این است که آخرین سوره نازل شده، مائده است، و این نظر مورد تأیید روایات صحیح وفراوانی در منابع اهل سنت است.بلکه می توان گفت آیه الیوم اکملت لکم دینکم… به خودی خود دلالت کافی دارد بر این که آخرین آیه نازل شده است؛ زیرا تصریح دارد بر اینکه نزول تشریع با این آیه تمام گردیده، و پس از آن تشریعی نازل نشده است، همان گونه که در روایت امام باقر(ع) آمده، و چنانکه در روایت طبری و بیهقی و قول سدی خواهد آمد.

نظرهای مخالف و متناقض

بنابراین، موضوع آخرین سوره و آیه نازل شده مسئله روشنی است، اما همین امر معلوم و آشکار در نزد اهل سنّت مبهم و نامعلوم گردیده است و روایات درباره آن فراوان و متناقض شده است! آنچه بر شگفتی می افزاید این است که این روایتهای متناقض همه بر اساس معیارهای آنان صحیح و آرای صحابه بزرگواری است که جرأت بر ردّ آنها نیست.
شاید سیوطی از فراوانی اقوال در باب آخرین بخش نازل شده به شرم آمده و به اجمال از آن گذشته و آنها را به شمار نیاورده است، در حالی که اقوال چهارگانه در باب نخستین بخش نازل شده قرآن را برشمرده است!
ما این اقوال را در اینجا به طور گذرا بر می شماریم تا اسباب پیدایش آنها را بنماییم.
1ـ آخرین آیه ای که نازل شده آیه ربا (بقره،278) است.
2ـ آخرین آیه ،آیه«کلاله»(ورثه از خویشاوندانِ با واسطه) است: نساء،176.
3ـ آیه واتقوا یوماً ترجعون فیه الی الله…: بقره،281.
4ـ آیه لقد جاءکم رسول من انفسکم…: توبه، 128.
5ـ آیه وما ارسلنا من قبلک من رسوله …: انبیاء،25.
6ـ آیه فمن کان یرجوا لقاء ربه …: کهف، 110.
7ـ آیه ومن یقتل مؤمناّ متعمدا…: نساء،93.
8ـ آخرین سوره که نازل شده، سوره توبه است.
9ـ آخرین سوره نازل شده، سوره نصر است.
اینها تنها اقوالی است که سیوطی در«الاتقان» نقل کرده است.20 شاید با جستجو در سایر منابع اهل سنت، دو برابر این اقوال و روایات به دست آید.

منشاء این اقوال متناقض چیست؟

حکایتی که در ذیل می آید تا اندازه ای منشأ این تشتّت و اضطراب اقوال را روشن می سازد: از خلیفه دوم، عمر، درباره تفسیر آیه ربا و احکام ربا پرسیده شد؛ وی نتوانست پاسخ دهد، پس گفت: من متأسفم، زیرا این آخرین آیه ای بود که نازل شد، و پیامبر(ص) از دنیا رفت و برایم تفسیر نکرد!21
بعد از این ماجرا آیات ربا نیز در بحث آخرین آیه یا سوره نازل شده وارد شد و نسبت به سوره مائده تردیدی ایجاد کرد. از آن پس موضوع آخرین بخش نازل شده قرآن میان سوره مائده و آیات ربا مردّد گردید.
اما موضوع ربا در چهار سوره قرآن آمده است: بقره،275ـ276؛ نساء، 161؛ روم،39 و آیه آل عمران،130. برخی از این سوره ها مکّی و پاره ای مدنی است. مقصود خلیفه کدام یک از این آیات بوده است؟
کسانی که در پی تبرئه خلیفه بوده اند از پیش خود گفته اند: مقصود خلیفه آیه 278 سوره بقره بوده است. از این رو معتقد شده اند که آخرین آیه نازل شده ،در سوره بقره واقع است، سوره ای که در آغاز هجرت نازل گردید! و نیز بر این نظر رفته اند که تحریم ربا تشریع اضافه ای است که پس از نزول آیه اکمال دین آمده است! این گروه شاید تصور می کنند قائل شدن به این آشفتگی در نزول قرآن و وحی اشکالی ندارد چرا که هدف درستی از آن در نظر دارند و آن دفاع از خلیفه رسول الله(ص) است!
به چند مورد از سخنان این گروه اشاره می کنیم:
1ـ احمدبن حنبل در «مسند»ش می گوید:
… عمر ـ رضی الله عنه ـ چنین گفت: همانا آخرین آیه ای که نازل گردید آیه ربا بود و رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ رحلت کرد و آن را برای ما تفسیر نکرد پس شما ربا و ریبه، هردو، را ترک کنید.22
2ـ حدیث فوق را«کنزالعمال» نیز به سند دیگر روایت کرده است.23
3ـ سرخسی در«المسبوط» می گوید:
…عمر ـ رضی الله عنه ـ چنین گفته است: همانا آیه ربا آخرین آیه ای است که نازل شد و رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ درگذشت پیش از آنکه شأن این آیه را برای ما بیان فرماید.24
4ـ سیوطی در«الاتقان» آورده است:
بخاری از ابن عباس نقل می کند که گفت: آخرین آیه ای که آمده آیه ربا است. بیهقی نیز از عمر مشابه این سخن را نقل کرده است… و از احمد و ابن ماجه نیز نقل شده که عمر گفته است: «از» آخرین آیات نازل شده آیه ربا است.25
اما افزودن کلمه«من=از» در روایت اخیر مشکل را حل نمی کند، همان گونه که در مورد سوره مائده چنین بود؛ زیرا در روایات دیگر کلمه«مِن» نیست و صراحت دارند بر اینکه آیه ربا آخرین آیه است!

حکایت دوم

عمر معنای«کلاله» را نمی دانست و در فهم آن تا پایان عمر متحیر بود، سپس گفت و از قول او گفتند که آیه کلاله آخرین آیه ای بود که نازل گردید و پیامبر از دنیا رفت پیش از آنکه معنای آن را برای عمر بیان کند، یا اینکه آن را به طور ناقص بیان کرد.
چند روایت ذیل، بیانگر مضمون فوق است:
1ـ در «صحیح بخاری »چنین آمده است:
از براء ـ رضی الله عنه ـ نقل شده است که گفت: آخرین سوره ای که به طور کامل نازل گردیده سوره برائت است، و آخرین آیه، آیه پایانی سوره نساء است: یستفتونک قل الله یفتیکم فی الکلالة….26
2ـ سیوطی در«الاتقان» چنین آورده است:
بخاری و مسلم(شیخان) از براء بن عازب روایت کرده آند که گفت: آخرین آیه ای که فرستاده شده آیه کلاله و آخرین سوره، سوره برائت است.27
3ـ در «مسند احمد» چنین می خوانیم:
…آخرین سوره ای که بر پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نازل گردید سوره برائت بود، و آخرین آیه ای که بر ایشان فرستاده شد آیه پایانی سوره نساء، یعنی از «یَستفتونک» تا پایان سوره بود….28
از آن هنگام آیه کلاله نیز وارد این سلسله شد و یکی از طرفهای تردید قرار گرفت. بنابر این آخرین آیه یا سوره ای که بر پیامبر(ص) نازل شده مردد گردید میان آیات ربا، آیه کلاله، و سوره مائده که حاوی آیات تبلیغ و اکمال دین است.
من تا آنجا که ممکن بود به منابع اهل سنّت در مسئله ربا و کلاله رجوع کردم، و مشکل خلیفه، عمر، نسبت به این دو بویژه نسبت به مسئله کلاله بر من آشکار گردید.این مسئله برای خلیفه به اندازه ای مشکل بود که آن را از مشکلات مهّم امّت قرار داده بود و همواره آن را بر منبر پیامبر(ص) مطرح می کرد و تا آخرین ساعتهای عمرش از آن به عنوان«مشکلی مهم» یاد می کرد و مسلمانان را به حل آن سفارش می نمود! این امری است که بروشنی دلالت دارد بر آگاهی کامل او از ناتوانی اش در برابر مسلمانان برای حل این دو مسئله.
در «صحیح بخاری» آمده است:
از ابن عمر ـ رضی الله عنهما ـ نقل شده است که گفت: عمر بر منبر رسول خداـ صلی الله علیه وسلم ـ سخن می راند؛ گفت: خَمر در قرآن حرام گردید و آن از پنج چیز است: انگور، خرما، گندم، جو و عسل.خمر چیزی است که عقل را زایل می سازد. سه چیز است که ای کاش رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ پیش از رحلتش برای ما بیان می فرمود: جدّ، کلاله و بابهایی از ربا.29
مسلم این حدیث را با تفصیل بیشتری نقل کرده30 و روایاتی همانند آن نیز31 دارد. ابن ماجه نیزاین حدیث را روایت کرده32 است. سیوطی در«درالمنثور» درباره آن چنین می گوید:
این حدیث را عبدالرزاق و بخاری و مسلم و ابن جریر و ابن منذر از عمر نقل کرده اند….33
این حدیث که نزد اهل سنت به تاکید صحیح است دلالت می کند که عمر از پیامبر(ص) درباره کلاله نپرسیده است، و صحیح حاکم که در«مستدرک» روایت شده است بصراحت گویای این امر است؛ می گوید:
… محمد بن طلحة بن یزید بن رکانة از عمر بن خطاب ـ رضی الله عنه ـ نقل می کند که گفت: اگر من از رسول خدا درباره سه چیز می پرسیدم برایم از شتران سرخ مو بهتر بود: از خلیفه پس از او؛ از جواز قتال با قومی که اقرار دارند در اموالشان زکات است اما آن را پرداخت نمی کنند و از کلاله. این حدیث مطابق معیارهای بخاری و مسلم صحیح است، و آنان نقل نکرده اند.34
اما در «صحیح مسلم »آمده است که عمر درباره کلاله بارها از پیامبر سؤال کرده است!
مسلم می گوید:
از معدان بن ابی طلحه نقل شده است که عمربن خطاب روز جمعه ای خطبه می خواند؛ از پیامبر خداـ صلی الله علیه وسلم ـ و ابوبکر یاد کرد، سپس گفت: من پس از خود مسئله ای مهمتر از مسئله کلاله وا نمی گذارم. در هیچ موضوعی من به اندازه موضوع کلاله به رسول الله مراجعه نکردم و او در هیچ چیزی به اندازه این موضوع با من به درشتی سخن نگفت، به طوری که با انگشتش به سینه من زد و گفت: ای عمر! آیا آیه«صیف» که در پایان سوره نساء است برای تو کافی نیست؟ اگر زنده باشم در این مساله به گونه ای حکم خواهم کرد که آنان که قرآن می خوانند و آنها که نمی خوانند به آن حکم می کنند.35
این حدیث بیان می کند که عمر از پیامبر درباره کلاله سؤال کرد و حضرت بارها برای او توضیح داد، اما عمر سؤال خود را تکرار می کرد تا آنکه پیامبر(ص) بر او، به دلیل کثرت پرسش یا به این دلیل که هر چه حضرت شرح می داد او نمی فهمید، خشم گرفت!
علاوه بر این، سه حدیث صحیحی که در ذیل می آید دلالت دارد که پیامبر(ص) خبر داد که عمر در طول عمرش مسئله کلاله را هرگز نخواهد فهمید، یا آنکه او را نفرین کرد که چنین باشد:
1ـ در «درالمنثور» چنین آمده است:
عدنی و بزاز، هر یک در«مسند» خود، و ابوالشیخ در«الفرائض» به سند صحیح از حذیفه نقل کرده اند که گفت: آیه کلاله بر پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نازل گردید در حالی که حضرت در راه بود، پس ایستاد؛ حذیفه را دید و آیه را به او آموخت. حذیفه درنگ کرد، عمر را دید و آیه را به او آموخت. سپس عمر در زمان خلافتش در کلاله تأمل کرد و حذیفه را خواست و از او درباره آن پرسید، حذیفه گفت: رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ کلاله را به من آموخت و من نیز همان گونه آن را به تو آموختم و خدا هرگز چیزی برای تو بر آن نیفزود.36
2ـ در «کنزالعمال »چنین روایت شده است:
از سعید بن مسیّب روایت شده که گفت: عمر از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ پرسید: کلاله چگونه ارث می برد؟ پیامبر فرمود: مگر نه این است که خدا آن را بیان فرموده است؟ آن گاه این آیه را قرائت فرمود: وإن کان رجل یورث کلالة او امراة…، اما عمر نمی فهمید، سپس آیه آخر سوره نساء فرستاده شد: یستفتونک قل الله یفتیکم فی الکلاله…، باز هم عمر نمی فهمید. پس به حفصه گفت: هرگاه رسول خدا را در خشنودی دیدی از او در این باره بپرس! پیامبردرپاسخ حفصه فرمود:آیا پدرت به توچنین گفته است ؟پدرت هرگز این مسئله را نخواهد دانست! و عمر خود می گفت: من هرگز این را نخواهم دانست و به کلام رسول خدا در این خصوص اشاره می کرد. در منبع این حدیث آمده است که ابن راهویه یا ابن مردویه آن را صحیح دانسته اند.37
3ـ سیوطی در«درالمنثور» روایت کرده که پیامبر(ص)این مسئله را برای عمر در استخوانی نوشت؛ روایت چنین است:
عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن مردویه از طاووس نقل کرده اند که گفت: عمر حفصه را امر کرد تا از پیامبرـ صلی الله علیه وسلم ـ درباره کلاله سؤال کند؛ حفصه چنین کرد و پیامبر برای او در استخوانی املا کرد و چنین فرمود: چه کسی تو را به این پرسش امر کرده است، آیا عمر؟ گمان ندارم که عمر آن را درک کند، آیا آیه صیف برای او کافی نیست؟
سفیان می گوید: آیه صیف که در سوره نساء است(وان کان رجل یُورَثُ کلالة او امراة…) مورد سؤال واقع شد. وقتی مردم از رسول خداـ صلی الله علیه وسلم ـ درباره آن پرسیدند، آیه ای که در پایان سوره نساء است فرستاده شد.38
با مشاهده این تناقضات در احادیث عمر و کلاله، که همه نیز به اصطلاح صحیحه هستند، در می یابیم که در این روایات، حکم کلاله ـ که بر اساس نقل بخاری یکی از مسائل سه گانه ای است که حکم برای امت بیان نشده و عمر نیز درباره آن از پیامبر(ص) نپرسیده است ـ توسط پیامبر(ص) برای عمر در استخوانی نوشته شده است، و بخاری خود در مورد مسئله دوم از آن سه مسئله یعنی خلافت روایت کرده است که پیامبر کاغذ و قلمی خواست تا چیزی بنویسد که امت پس از او هرگز گمراه نشوند، اما عمر از این کار ممانعت کرد.
اما در مورد مسئله سوم، یعنی اقسام ربا، غیر ممکن است که پیامبر(ص) آن را چنانکه خداوند به آن امر کرده اند، برای مسلمانان بیان و تشریح نکرده باشند. شاید این مسئله را نیز برای عمر یا غیر او در استخوانی نوشته اند!

دلالت این دو حکایت

این دو حکایت دلالت می کند که روایات صحیح نزد برادران اهل سنت در این باب متناقض هستند و در نظر هر عاقلی جمع و پذیرش همه آنها ممکن نیست، بلکه راهی نیست غیر از اخذ برخی و ردّ بعضی دیگر.
چگونه ممکن است در این موضوع عاقلی بپذیرد که عمر درباره آیه کلاله از پیامبر(ص) سؤال نکرد به این دلیل که آخرین آیه ای بود که بر حضرت نازل گردید، اما بپذیرید که عمر بارها از پیامبر در این باره پرسید تا جایی که حضرت با انگشتش به سینه او زد و بر او خشم گرفت؟ یا چگونه می توان پذیرفت که آیه کلاله آخرین آیه است و نیز همزمان پذیرفت که آیات ربا آخرین آیات است؟ همچنین است نسبت به سایر تناقضاتی که در روایات یاد شده موجود است و تناقضات بیشتری که در سایر روایات هست و در اینجا ذکر نشد.
این دو داستان بیانگر آن است که سلطه خلیفه در نظر برادران اهل سنّت ادعای غیر معقول او را معقول می سازد، بنابر این آنچه نزد آنان مهم است این که قرآن را به گونه ای تفسیر کنیم و وقایع و اسباب نزول آن را به نحوی بیان کنیم که موافق گفته های خلیفه باشد، هر چند گفته های او متناقض باشد و موجب بروز شبهه تناقض در دین خدا و افعا ل باری تعالی گردد، اما در عین حال هر که بر این امر اعتراض کند رافضی و دشمن اسلام، پیامبر(ص) و صحابه او باشد!
این دو حکایت در موضوع مورد بحث ما همچنین دلالت دارد بر اینکه آیات ربا و ارث کلاله و شاید غیر این دو، طبق نظر خلیفه پس از آیه«اکمال دین» نازل شده اند. معنای این سخن آن است که خدای تعالی به مسلمانان فرموده است: الیوم اکملت لکم دینکم…، در حالی که احکام ارث و ربا و احکام قبل ـ به طوری که خواهد آمد ـ کامل نگردیده بود!
هیچ منصفی نمی تواند این منطق را بپذیرد که برای تبرئه انسان غیر معصومی جدال کند، اگرچه این کار مستلزم نسبت دادن تناقض به خدای عزوجل و رسول او(ص) باشد.

سایر اقوال

در نقل سایر اقوال و احادیث صحیح مربوط به آن در نزد اهل سنت کلام را طولانی نمی کنیم و به اختصار از آنها یاد می کنیم:

قول یکم:

1ـ در «صحیح بخاری» چنین آمده است:
از سعید بن جبیر شنیدم که گفت: اهل کوفه درباره آیه ای اختلاف پیدا کردند، من نزد ابن عباس رفتم و از او در این باره پرسیدم، وی گفت: این آیه: ومن یقتل مؤمناً متعمدا فجزائه جهنم[نساء93] آخرین آیه ای است که بر پیامبر نازل گردید و از این رو نسخ نشده است.39
2ـ همچنین در «صحیح بخاری» آمده است:
…از سعید بن جبیر نقل شده است که گفت: اهل کوفه در باب قتل مؤمن اختلاف نظر پیدا کردند، من به سوی ابن عباس رهسپار شدم، وی گفت: این آیه از آخرین آیات نازل شده و غیر منسوخ است.40
3ـ در «درّالمنثور »چنین آمده است:
عبد بن حمید و بخاری و مسلم و ابوداود و سنایی و ابن جریر و طبرانی از طریق سعید بن جبیر نقل کرده اند که گفت: اهل کوفه در قتل مؤمن اختلاف کردند. من نزد ابن عباس رفتم، او گفت: این آخرین آیه ای است که نازل شده و نسخ نشده است.
احمد و سعید بن منصور و سنایی و ابن ماجه و عبدبن حمید و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم و نحاس در«ناسخ» و طبرانی از طریق سالم بن ابی الجعد از ابن عباس نقل کرده اند که گفت: این آیه از آخرین آیاتی است که نازل گردید و نسخ شد تا آنکه رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ از دنیا رفت و پس از او دیگر وحی قطع گردید، گفت: اگر(قایل) توبه کند و ایمان بیاورد و کار نیکو کند و هدایت یابد چه می گویی؟ گفت: چنین کسی را توبه چه سود؟41
4ـ در«المجموع فی شرح المهذب» آمده است:
در «صحیح بخاری» درباره این آیه ومن یقتل مؤمناً متعمداً فجزائه جهنم خالداً فیها آمده است که: آخرین آیه ای است که بر پیامبر فرستاده شده و چیزی آن را نسخ نکرده است. مسلم و نسایی نیز از طریق شعبة همین گونه روایت کرده اند. ابوداود از احمدبن حنبل به سندش از سعید بن جبیر و او از ابن عباس درباره این آیه روایت کرده است که گفت: چیزی آن را نسخ نکرده است.42
اگر بپذیریم که مقصود ابن عباس این است که این آیه آخرین آیه نازل شده است، این مطلب نه از ابن عباس و نه از غیر او قابل قبول نیست، زیرا معنای آن این است که تحریم قتل مؤمن تشریع اضافه ای است که پس از نزول آیه اکمال دین واقع شده است.

قول دوم:

1ـ در «مستدرک »حاکم آمده است:
…از یوسف بن مهران، او از ابن عباس ـ رضی الله عنه ـ و وی از اُبی بن کعب ـ رضی الله عنه ـ نقل است که گفت: آخرین آیه قرآن که بر پیامبر فرود آمد این است: لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم. حدیث شعبة از یونس بن عبید بر معیار هر دو شیخ یعنی بخاری و مسلم صحیح است و آنان این را نقل نکرده اند.43
آیات اشاره شده در نقل بالا، دو آیه 128و 129 از سوره توبه است.
2ـ در «درالمنثور »چنین آمده است:
ابن ابی شیبه و اسحاق بن و راهویه ابن منیع در«مسند»ش و ابن جریر و ابن منذر و ابوالشیخ و ابن مردویه و بیهقی در«الدلائل» از طریق یوسف بن مهران از ابن عباس و او از ابی بن کعب نقل کرده اند که گفت آخرین آیه ای که بر پیامبرـ صلی الله علیه وسلم ـ نازل شد ـ و در عبارتی دیگر می گوید: بتحقیق آخرین بخشی از قرآن که نازل شد ـ آیه لقد جاءکم رسول من انفسکم، بود.44
3ـ ابن ظریس در«فضائل القران» و ابن الانباری در«المصاحف» و ابن مردویه از حسن نقل کرده اند که ابی بن کعب می گفت: تازه ترین بخش قرآن که از سوی خدا ـ یا در عبارتی از آسمان ـ آمده است دو آیه:لقد جاءکم رسول من انفسکم… است.45
4ـ در «درّالمنثور »می خوانیم:
عبدالله بن احمد بن حنبل در«زوائدالمسند» و ابن ضریس در«فضائل» و ابن ابی داود در«مصاحف» و ابن ابی حاتم و ابوالشیخ و ابن مردویه و بیهقی در«الدلائل» و خطیب در«تلخیص المصاحف» و ضیاء در«المختارة» از طریق ابوالعالیه از قول ابی بن کعب نقل کرده اند که: قرآن را در دوره خلافت ابوبکر در مصحفی جمع کردند، مردانی بودند که می نوشتند و ابی بن کعب بر آنها املا می کرد تا آنکه به این آیه از سوره برائت رسیدند: ثم انصرفو ا صرف الله قلوبهم قوم لایفقهون، گمان کردند که این آخرین آیه ای است که نازل شده است. در این هنگام ابی بن کعب گفت: پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ پس از این آیه دو آیه دیگر برای من قرائت کرد، یعنی این دو آیه: لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم فان تولوا فقل حسبی الله لااله الاّهو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم، پس این آخرین قسمت قرآن است، و گفت: پس خدا قرآن را به آنچه آغاز کرده است پایان داده است، یعنی به«لا اله الا الله»، خدا می فرماید: و ما ارسلنا من قبلک من رسول الاّ یوحی الیه انه لا اله الا انا فاعبدون.46
5ـ ابن ابی داود در«المصاحف» از یحیی بن عبدالرحمن بن حاطب نقل می کند که گفت:
عمر بن خطاب خواست قرآن را گرد آوری کند؛ میان مردمان برخاست و گفت: هر کس چیزی از قرآن را از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ گرفته است نزد ما بیاورد. به این گونه آنها در صُحُف و الواح و استخوانهایی می نوشتند و عمر چیزی را از کسی به اسم قرآن نمی پذیرفت مگر آن که دو نفر بر آن شهادت می دادند پس آن گاه می پذیرفت و به آن می افزود.
پس از عمر عثمان اقدام کرد و گفت: هر کس چیز ی از کتاب خدا نزد اوست برای ما بیاورد و از هیچ کس چیزی را نمی پذیرفت مگر آنکه دوتن به آن گواهی دهند. خزیمة بن ثابت آمد و گفت: دو آیه را رها کردید و ننوشته اید، پرسیدند: کدامند آن دو؟ گفت: من از رسول خدا این آیات را گرفتم: و لقدجاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنّتم…، آن گاه عثمان گفت: من گواهی می دهم که این دو آیه از خداست،حال می گویی این دو آیه را کجای قرآن قرار دهیم؟ گفت: در پایان آخرین بخشی که نازل شده است، وآن دو آیه را در پایان سوره برائت قرار دادند.47
شبیه این روایت در سنن ابی داوود آمده است،48 و ما در کتاب«تدوین القرآن» درباره این روایات بحث کرده ایم.

قول سوم:

1ـ در «صحیح مسلم »می خوانیم:
از عبیدالله بن عبدالله بن عقبه نقل شده که گفت: ابن عباس به من گفت: آیا می دانی(تعلم) و هارون گفت: آیا آگاهی(تدری) که آخرین سوره قرآن که یکجا نازل شد کدام است؟ گفتم: آری، سوره اذا جاء نصرالله والفتح، است. گفت: راست گفتی. و در روایت ابن ابی شیبه چنین است: آیا می دانی کدام سوره…،و نگفته است: آخرین سوره.49
2ـ سنن ترمذی:
از ابن عباس روایت شده است که گفت: آخرین سوره ای که نازل شده اذا جاء نصر الله والفتح… است.50
3ـ «الغدیر» به نقل از تفسیر ابن کثیر(ج2، ص2) چنین می آورد:
عبدالله بن عمر روایت کرده است که: آخرین سوره ای که نازل گردیده سوره مائده و فتح(یعنی سوره نصر) است.51
4ـ درالمنثور:
ابن مردویه و خطیب و ابن عساکر از ابو هریره نقل کرده اند که درباره اذا جاءنصرالله والفتح… چنین گفت: خدا با این سوره پیامبرش ـ صلی الله علیه وسلم ـ را آگاه کرد که پایان عمرش نزدیک است و به او خبرداد که پس از فتح مکه جز اندک زمانی در دنیا نخواهی ماند.52
5ـ ابن ابی شیبه و ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده اند که گفت:
آخرین سوره قرآن که یکجا نازل شد اذاجاء نصر الله والفتح… است.53

قول چهارم:

1ـ در «معجم الکبیر »طبرانی چنین آمده است:
از ابن عباس نقل شده که گفت: آخرین آیه ای که نازل شده است این آیه است: واتقوا یوما ترجعون فیه إلی الله[بقرهو 281].54
در پایان نقل این ادعاها، یادآوری می کنیم که معاویة بن ابی سفیان نیز دستش را به موضوع دراز کرده و بر منبر زبان گشوده و گفته است آیه الیوم اکملت لکم دینکم… آخرین آیه نیست بلکه، آیه 110 از سوره کهف آخرین آیه ای که بر پیامبر نازل شده و خدا پیامبرش را به آن تادیب کرده است! دراین باره مراجعه می کنیم به نقل طبرانی در«معجم الکبیر» که چنین گفته است:
…از عمرو بن قیس روایت شده که گفت: از معاویة بن ابی سفیان بر منبر شنیدم که در آیه الیوم اکملت لکم دینکم… بحث می کرد و گفت: این آیه در روز عرفه که جمعه ای بود نازل شد، بعد این آیه را تلاوت کرد:فمن کان یرجو لقاءَ ربه… و گفت: این آخرین آیه ای است که نازل شده… برای تادیب رسول خدا!55
هنگامی که پیمانه تناقض به دست معاویه لبریز می گردد و آیه«اکمال دین» را به عنوان آخرین آیه قرآن و حجة الوداع و غدیرخم را رد می کند، سیوطی در«الاتقان» متوجه این نکته می گردد، اما طبق عادتی که در رویارویی با هر بن بستی دارد، بسرعت از آن می گذرد! وی می گوید:
به طوری که گذشت مشکل این است که آیه الیوم اکملت لکم دینکم… در عرفه و در حجة الوداع نازل شده است و ظاهرش این است که پیش از نزول آن همه فرایض و احکام کامل گردیده است، جماعتی به این موضوع تصریح کرده اند از جمله آنها سدی است که می گوید: پس از این آیه حلال و حرامی نازل نشده است، درحالی که درباره آیات ربا، دین و کلاله گفته شده است که پس از آیه«اکمال دین» نازل گردیده اند.
ابن جریر بر این امر اشکال کرده و گفته است: بهتر است آیه اکمال دین را چنین تاویل کنیم که خدا در آن روز دین را به لحاظ افراد و پیروانش در بلد حرام، مکه، و بیرون راندن مشرکان از آن، کامل کرد، به طوری که مسلمانان قصد مکه کردند در حالی که مشرکان میان آنان نبودند.56
معنای سخن ابن جریر طبری که سیوطی نیز آن را پسندیده است این است که تناقض سخن صحابه را حل می کنیم و آن را می پذیریم و دلالت آیه«اکمال دین» و «اتمام نعمت» مسلمانان را بر اکمال تشریع و تنزیل احکام و فرایض بعید می دانیم و آن را تنها منحصر به آزادسازی مکه می کنیم تا احادیث کلاله و ربا و سخن معاویه در باب آخرین آیه بی نقض بمانند!.
این فتوای عالمان سنی است که قبول کلام صحابه، البته نه اهل بیت پیامبر، واجب است،گرچه مستلزم تهی ساختن آیات الهی و احادیث پیامبر از معانی آن باشد! به این ترتیب اهل سنت در عمل، صحابه را تا درجه عصمت بالا می برند، بلکه به آنان حق نقض می دهند و کلام آنان را بر کلام خدا و رسولش حاکم می سازند!.
نتیجه این منطق در نزد آنان این است که آیه الیوم اکملتُ لکم دینکم… آخرین آیه نیست و سوره مربوط به آن، مائده، نیز آخرین سوره نیست، و معنای آن نیز اکمال فرایض و احکام نیست، بلکه اکمال فتح مکه است و معنی«الیوم» در آیه، روز نزول آیه نیست، بلکه روز فتح مکه یعنی یک سال پیش از حجة الوداع است!.
و این گونه است که عالمان حکومتی افکارشان را می آرایند و پذیرش آن را بر مردم واجب می شمارند و چنین می خواهند که چشمانمان را فرو بندیم و گوشهامان را بر فریاد قربانیان این افکار، یعنی آیات ظاهر و احادیثی که حتی طبق معیارهای آنان صحیح است، بر بندیم!. این در حالی است که پس از این خواهیم دید که خلیفه، عمر، خود در پاسخ آن یهودی اقرار کرد که معنی«الیوم» در آیه اکمال دین روز نزول آن آیه است.

بخش دوم :آیه اکمال دین

آیه اکمال دین و آیه لحوم محرّمه(گوشتهای حرام)

نخستین چیزی که پژوهشگر در آیه إکمال دین با آن روبرو می شود، شگفتی جایگاه آن در قرآن است. از ظاهر آنچه که محدثان و مفسران درباره این آیه روایت کرده اند بر می آید که این فقره در حجةالوداع به صورت آیه مستقلی، نه جزئی از آیه ای دیگر، نازل گردیده است. اما اکنون ما آن را جزئی از آیه«لحوم محرّمه» می یابیم. گویا این آیه در میان آیه دیگر به گونه ای جای گرفته که اگر از آیه اکمال صرف نظر کنیم، نقصانی در معنای آن احساس نمی شود و سیاق سخن درباره«لحوم محرّمه» قطع نمی گردد.
پس حکمت این ترتیب چیست، و آیا این جایگاه اصلی آیه اکمال دین در قرآن است؟ من قول به وقوع تحریف در قرآن را هرگز نمی پذیرم و از چنین سخنی به خدا پناه می برم، اما این سؤال را مطرح می کنم، شاید کسی پاسخی برای آن داشته باشد: آیه اکمال دین با«لحوم محرّمه» چه ربطی دارد؟ آیا این احتمال وجود ندارد که این آیه برای مثال در پایان سوره نساء بوده، و کسانی که قرآن را گردآوری می کردند متوجه این جایگاه نبوده اند و آن را در جای فعلی قرار داده اند؟وانگهی، اگر بپذیریم که آیه اکمال دین پس از آیات مربوط به بیان احکام لحوم نازل شده، چگونه ممکن است خدای تعالی آن را در لابلای احکام لحوم نازل فرموده باشد؟ زیرا وقتی خدا فرمود: اکملت لکم دینکم…، یعنی اینکه احکام تمام شده است، پس چگونه بدون فاصله پس از آن می گوید: فمن اضطر فی مخمصة غیر متجانف لاثم فإن الله غفور رحیم آن گاه بلافاصله می گوید: یسئلونک ماذا احل لهم قل احل لکم الطیبات و ما علّمتم من الجوارح مکلّبین…، در حالی که هم او که حکیمترین حکیمان است لحظه هایی پیش فرموده است که دین را کامل و تمام گردانیده است!.
دو روایت زیر را نیز به عنوان نمونه نقل می کنیم:
1ـ در«درّالمنثور» چنین آمده است:
ابن جریر از سدی نقل می کند که درباره آیه الیوم اکملت لکم دینکم… گفت: این آیه روز عرفه نازل گردیده و پس از آن هیچ حلال و حرامی نیامده است.57
2ـ همچنین در«درّالمنثور» می خوانیم:
بیهقی در«شعب الایمان» از ابن عباس چنین آورده که گفت… هنگامی که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در وقوف به عرفات به سر می برد، جبرئیل بر او نازل شد و در حالی که پیامبر و مسلمانان مشغول دعا بودند این آیه آمد: الیوم اکملت لکم دینکم… یعنی حلال و حرامتان را برایتان کامل گردانیدم، و پس از آن حلال و حرامی نازل نشد.58
پس از پرسش مربوط به جایگاه آیه در قرآن، با پرسش مربوط به معنای آیه بویژه معنای«الیوم» و «اکمال دین» و «اتمام نعمت» روبرو می شویم. اما بحث ما درباره شأن و سبب نزول و مکان و زمان نزول این آیه است، و در این خصوص سه قول وجود دارد:

قول اول

قول نخست، قول اهل بیت(ع) است: این آیه روز پنج شنبه، هجدهم ذو الحجة در جحفه، هنگام بازگشت پیامبر(ص) از حجة الوداع بر حضرت فرو فرستاده شد. این هنگامی بود که خدای تعالی پیامبر(ص) را امر فرمود تا همه مسلمانان را در غدیرخم، پیش از آن که هریک به راه خود بروند، متوقف و مجتمع سازد. پیامبر چنین کرد و برای مسلمانان سخن گفت و علی(ع) را به جانشینی خود و پیشوایی مسلمانان پس از خویش نصب کرد.
در اینجا نمونه هایی از احادیث اهل بیت(ع) را می آوریم:
1ـ اولین روایت، روایتی است که پیش از این به نقل از« کافی»(ج1،ص289) در فصل مربوط به نظر اهل بیت(ع) درباره آخرین آیه و سوره نازل شده آوردیم.
2ـ علی بن ابراهیم از صالح بن سندی، او از جعفربن بشیر، وی از هارون بن خارجه و او از ابی بصیر نقل می کند که گفت:
نزد ابوجعفر(ع) نشسته بودم که مردی آمد و از حضرت پرسید: برایم بگو آیا ولایت علی از سوی خداست یا از سوی رسولش؟ ابوجعفر(ع) خشمگین شد سپس فرمود: وای بر تو! رسول خدا(ص) پیش از آنکه خدا ایشان را به بیان ولایت فرمان دهد از بیان آن بیم داشت، بلکه خدا بر او[بیان ولایت را] واجب کرد همان گونه که[بیان] نماز، زکات، روزه و حج را واجب گرداند.59
3ـ ابو محمد قاسم بن علاء ـ رحمه الله ـ مرفوعاًً از عبدالعزیز بن مسلم نقل کرده است که گفت:
با امام رضا(ع) به مرو رفتیم. در آغاز ورودمان روز جمعه در مسجد جامع گرد آمدیم، از موضوع امامت سخن به میان آمد و از فراوانی اختلاف مردم در آن یاد شد. من بر مولایم(ع) وارد شدم و ایشان را از این بحث مردم آگاه کردم، حضرت تبسّمی کردند آنگاه فرمودند: ای عبدالعزیز! این مردمان نادانی پیشه کرده اند و در نظراتشان نیرنگ نموده اند؛ خدای عزوجل پیامبرش(ص) را از این جهان نبرد مگر آنکه دین را برایش کامل گردانید و قرآن را بر او فرو فرستاد که در آن همه چیز بیان شده است، حلال و حرام، حدود و احکام و تمامی آنچه مردمان به آن نیازمندند به طور کامل در قرآن بیان شده است؛ از این روست که خدای عزوجل فرمود: ما فرطنا فی الکتاب من شئ خداوند در حجةالوداع که در آخر عمر پیامبر(ص) بود فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممتُ علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا. امر امامت تمام کننده دین است، و پیامبر(ص) از دنیا نرفت مگر پس از آنکه تعالیم دین را برای امت بیان کرد و راه امّت را برایشان روشن ساخت و آنان را به قصد لقای حق ترک فرمود در حالی که علی(ع) را راهنما و پیشوای آنان قرار داد و هر چه را که نیاز به بیان داشت برای آنان بیان کرد، پس هر آن که گمان کند خدای عزوجل دینش را کامل نگردانیده است همانا کتاب خدا را ردّ کرده و هر که کتاب خدا را رد کند به او کفر ورزیده است.
آیا اهمیت امامت و جایگاه آن را در امّت می شناسند و آیا در امر امامت حق انتخاب دارند؟ همانا اهمیت امامت والاتر و شأن آن عظیمتر و جایگاه آن بالاتر و رتبه اش رفیعتر و ژرفتر از آن است که عقلهای بشری به آن دست یابد، یا مردمان با آرای خود به آن برسند و یا امامی را به اختیار خویش بگمارند.
امامت امری است که خدای عزوجل ابراهیم خلیل(ع) را پس از مرتبه نبوت و مرتبه خلیلیّت در مرتبه سوم به آن منصوب کرد، و فضیلتی است که خدا ابراهیم را به آن فضیلت، شرافت بخشید و نام او را به آن پرآوازه ساخت و فرمود: انّی جاعلک للناس اماما، آنگاه ابراهیم خلیل(ع) با خرسندی از فضیلت و مرتبتی که یافته است می گوید: و من ذریتی؟ و خدای تبارک و تعالی در پاسخ می فرماید:لاینال عهدی الظالمین؛ به این گونه این آیه شریفه، امامت هر ظالمی را تا روز قیامت نفی می کند و باطل اعلام می کند، و امامت منحصر در برگزیدگان می گردد.
آن گاه خدای تعالی ابراهیم را تکریم نموده و ذریّه ای را از برگزیدگان و پاکان قرار داده است و سپس فرموده است: و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافلة و کلاً جعلنا صالحین. وجعلناهم ائمة یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لناعابدین.
پس فرزندان ابراهیم امامت را یکی پس از دیگری به ارث می بردند و این وراثت، عصری پس از عصر دیگر ادامه داشت تا به پیامبر اسلام(ص) رسید و خدای تعالی او را وارث ابراهیم گردانید و فرمود: انّ اولی الناس بإبراهیم الذین اتبعوه و هذاالنبی و الذین امنوا والله ولیّ المومنین این شأن مخصوص پیامبر بود که علی(ع) آن را به ارث برد و این به فرمان خدا بود بنابه آنچه که خود واجب فرموده بود. به این ترتیب در فرزندان او برگزیدگانی بودند که خداوند به آنان علم و ایمان داده بود، که فرمود: و قال الذین اوتوا العلم و الایمان لقد لبثتم فی کتاب الله إلی یوم البعث…، و این مرتبه علم و ایمان تا روز رستاخیر تنها در فرزندان علی(ع) خواهد بود؛ چرا که پس از محمد(ص) پیامبری نخواهد آمد.این نادانان از کجا برای خود حق انتخاب قائلند؟.60

قول دوم

قول آن دسته از برادران اهل سنت که با رأی اهل بیت(ع) موافق است: شمارِ احادیث اهل سنت که به نقل بیعت غدیر پرداخته اند به دهها می رسد که در میان آنها احادیث صحیح، طبق معیارهای خودشان نیز وجود دارد. برخی از علمای قدیم اهل سنّت به گردآوری این احادیث پرداخته اند؛ از جمله آنها طبری مورخ است که در کتابش،«الولایة»، طرق و نصوص این احادیث را به سه جلد رسانده است، و روایاتش تصریح می کند که: پیامبر(ص) علی را با خود بر منبر برد و دستش را بالا برد به طوری که سفیدی زیر بازوان هر دو پیدا شد، آنگاه آنچه را که خدا درباره علی امر کرده بود برای امّت بیان فرمود.
کسانی که به معرفی طبری و شمار کتاب هایش پرداخته اند از این مطلب یاد کرده اند، چنانچه برخی از متعصبان او را به دلیل تالیف کتاب«الولایة» و گردآوری احادیث غدیر ـ احادیثی که شیعه به آن استناد می کند ـ مورد انتقاد قرار داده اند!
برخی روایات غدیر در نزد برادران اهل سنت تصریح می کند که آیه اکمال دین در جحفه و روز غدیر، پس از آنکه پیامبر(ص) آنچه را که خدا در مورد علی(ع) فرمان داده بود برای مسلمانان بیان کرد، نازل شده است.
اما شایان توجه است که بیشتر سنّی هایی که نظر به صحت روایان غدیر دارند، احادیثی را که حاکی از نزول آیه اکمال دین در روز غدیر است، نپذیرفته اند، بلکه به قول خلیفه عمر معتقد شده اند که گفته است این آیه در روز عرفه نازل شده است، چنانچه خواهد آمد.
شماری از عالمان شیعی ـ از پیشینیان و متأخران ـ به گردآوری احادیث بیعت غدیر پرداخته اند. از میان آنان علامه امینی است که در دایرة المعارف«الغدیر» چنین کرده است، و در آن شماری از منابع برادران اهل سنت را آورده است که روایت کرده اند آیه اکمال دین در روز غدیر و پس از اعلان ولایت علی(ع) از سوی پیامبر(ص) فرو فرستاده شده است.
خلاصه آنچه در«الغدیر»61 آمده است به شرح ذیل است:
از آیاتی که روز غدیر در شأن امیرمؤمنان علی(ع) فرود آمده است این آیه شریفه است: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا…، از آنجا که این نص مورد تأیید و تأکید نصوص فراوانی است راهی جز تسلیم در برابر مفاد آن نیست. برخی از نصوص، چنین است:
1ـ حافظ ابوجعفر محمدبن جریر طبری، درگذشته به سال 310(هـ.ق)، در کتاب«الولایة» به سند از زید بن ارقم نقل کرده است که نزول این آیه کریمه روز غدیرخم و در شأن امیرمؤمنان علی(ع) بوده است….
2ـ حافظ بن مردویه اصفهانی، در گذشته به سال 410(هـ.ق)، از طریق ابوهارون عبدی و او از ابوسیعد خدری… از ابو هریره حدیث فوق را روایت می کند.
3ـ حافظ ابونعیم اصفهانی، درگذشته به سال 430(هـ.ق)، در کتابش«ما نزل من القرآن فی علی» از… از ابو سعید خدری ـ رضی الله عنه ـ روایت کرده که: پیامبر(ص) در روز غدیرخم مردمان را به سوی علی فرا خواند و فرمود تا خارهای زیر درختان را بکنند، و این روز پنج شنبه بود، پس علی را خواست، آنگاه بازوان او برگرفت و بالا برد تا جایی که مردم سفیدی زیر بغل رسول خدا را می دیدند، و مردم هنوز پراکنده نشده بودند که این آیه فرود آمد: الیوم اکملت لکم دینکم….
4ـ حافظ ابوبکر خطیب بغدادی، درگذشته به سال 463(هـ.ق)، در تاریخ خود(ج8، ص290) چنین آورده است: از… از ابوهریره به نقل از پیامبر(ص) روایت شده است که فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، سپس عمربن خطاب چنین گفت:«بَخّ بَخّ یابن ابی طالب اصبحتَ مولای و مولی کل مسلم»، آنگاه خدا این آیه را نازل فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم….
5ـ حافظ ابو سعید سجستانی، درگذشته به سال 477(هـ.ق)، در کتاب«الولایه» به اسناد از یحیی بن عبدالحمید حمانی کوفی و او از قیس بن ربیع و وی از ابوهارون و ایشان از ابوسعید خدری حدیث فوق را روایت کرده است.
6ـ ابوالحسن ابن مغازلی شافعی، درگذشته به سال 483(هـ.ق)، در«مناقب» نیز همان حدیث را نقل کرده است.
7ـ حافظ ابوالقاسم حاکم حسکانی با واسطه از ابوسعید خدری چنین نقل کرده است: هنگامی که این آیه الیوم اکملت لم دینکم… نازل گردید، رسول خدا(ص) فرمود: خداوند بلند مرتبه است بر اکمال دین و اتمام نعمت، و پروردگار خوشنود گردید به رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب پس از من.
8ـ حافظ ابوالقاسم بن عساکر شافعی دمشقی، درگذشته به سال 517(هـ.ص)، حدیث یاد شده را از طریق ابن مردویه از ابوسعید و ابوهریره روایت کرده است، چنانکه در«درّالمنثور»(ج2،ص259) آمده است.
9ـ اخطب الخطباءِ خوارزمی، درگذشته به سال 568(هـ.ق) در«مناقب»(ص80) روایت سوم از این دسته را نقل می کند. نیز در صفحه 94 کتاب «مناقب» همین حدیث از خطب بغدادی با همان سند و متن نقل شده است.
10ـ ابوالفتح نطنزی، در کتابش«الخصایص العلویه»(ص43) حدیث پیشین را از ابوسعید خدری روایت کرده است.
11ـ ابوحامد سعدالدین صالحانی، از شهاب الدین احمد در«توضیح الدلایل علی ترجیح الفضایل» و به اسناد یاد شده از مجاهد ـ رضی الله عنه ـ نقل می کند که گفت: آیه الیوم اکملت لکم دینکم… در غدیرخم نازل شد، و رسول خدا(ص)فرمود: الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت، و پروردگار به رسالت من و ولایت علی خوشنود گردید. صالحانی آن را روایت کرده است.
12ـ ابو مظفر سبط بن جوزی حنفی بغدادی، درگذشته به سال 654(هـ.ق)، در تذکره اش(ص18)، حدیثی را که خطیب بغدادی از طریق حافظ الدارقطنی نقل کرده است، یادآور می شود.
13ـ شیخ الاسلام حموینی حنفی، درگذشته به سال 722(هـ.ق) در«فرائدالسمطین» در باب دوازدهم حدیث پیشین را نقل می کند.
14ـ عمادالدین ابن کثیر قرشی دمشقی شافعی، درگذشته به سال 774(هـ.ق) در جلد دوم تفسیرش(ص14) از طریق ابن مردویه از ابوسعید خدری و ابوهریره روایت کرده که گفتند: آیه اکمال دین در روز غدیرخم در شأن علی آمده است. و در جلد پنجم تاریخش(صفحه210) حدیث مذکور ابوهریره را از طریق خطیب بغدادی روایت کرده است.
رأی سیوطی که نمایانگر رإی اکثریت عالمان اهل سنت است
سیوطی در«الاتقان» چنین آورده است:
از جمله آنها(یعنی آیاتی که در سفر نازل شده است) آیه الیوم اکملت لکم دینکم… است. در روایت صحیح از عمر است که این آیه در شام عرفه، روز جمعه سال حجةالوداع نازل شده است. این روایت را طرق فروانی است، ابن مردویه از ابوسعید خدری نقل کرده است که: این آیه روز غدیرخم نازل گردیده است، و همانند آن را از حدیث ابوهریره آورده که در آن چنین آمده است: روز نزول این آیه هیجدهم ذو الحجة، روز بازگشت از حجةالوداع بود. و هیچ یک صحیح نیست.62
در«درّالمنثور» چنین آمده است:
ابن مردویه و ابن عساکر به سندی ضعیف از ابوسعید خدری نقل کرده اند که گفت: هنگامی که رسول خدا در روز غدیرخم علی را نصب کرد و ولایت او را اعلان نمود، جبرئیل بر او فرود آمد و این آیه را آورد: الیوم اکملت لکم دینکم….
ابن مردویه و خطیب و ابن عساکر به سندی ضعیف از ابوهریره نقل کرده اند که چنین گفت: روز غدیرخم یعنی روز هیجدهم ذو الحجة پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ چنین گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه، پس آنگاه خدا این آیه را فرستاد: الیوم اکملت لکم دینکم….63
البته ضعیف شمردن این دو حدیث از سوی سیوطی یا ضعیف شمردن سایر احادیث از سوی دیگران به این معنا نیست که اینان حدیث غدیر را ضعیف شمرده اند، بلکه می گویند حدیث غدیر صحیح است، امام آیه اکمال دین پیش از آن روز نازل شده است، و در این ادّعا به سخن خلیفه، عمر، تمسک می کنند که در صحاح آنان آمده است. پس به طوری که خواهیم دید مشکل آنان سخن عمر است که برای اثبات آن هر حدیث مغایر آن را ضعیف می شمارند هر چند راویان آن مورد وثوق باشند.

قول سوم

قول خلیفه دوم، عمر، این است که آیه اکمال دین در حجةالوداع و در جمعه روز عرفه،نازل گردیده است. قول مشهور در نزد برادران اهل سنت نیز همین است. بخاری در«صحیح» چنین روایت کرده است:
طارق بن شهاب از عمر بن خطاب ـ رضی الله عنه ـ حکایت مردی یهودی را نقل می کند که گفت: ای امیرمؤمنان در کتاب شما آیه ای است که آن را همواره می خوانید، اگر این آیه بر ما جماعت یهود فرستاده شده بود هر آینه آن روز را عید می گرفتیم. خلیفه از او پرسید: کدام آیه است؟ پاسخ داد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً، عمر گفت: ما آن روز و مکانی که این آیه در آن بر پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرود آمد را می شناسیم، آن روز، جمعه و در عرفه بود.64
عموم منابع روایی برادران اهل سنت این روایت بخاری و مشابه آن را به طرق متعدد روایت کرده اند، و به این ترتیب بر ایشان ثابت گردیده که خلیفه، عمر، گفته است این آیه در روز غدیر نازل نشده است، و از این روز هر آنچه را که مخالف این ادعاست ردّ کرده اند.

نظر علمی درباره سبب نزول آیه اکمال دین

نزول آیه«اکمال دین» یکی از حوادث حجةالوداع است. جای ستایش خداست که می توان برای کشف حقیقت در باب سبب نزول این آیه در احادیث مربوط به حجةالوداع جست و جو کرد، این وداع رسمی، در پی هشدار و اعلان پیشین خدا و تدارک گسترده پیامبر(ص) واقع شد. یک صد هزار یا یک صد و بیست هزار تن از مسلمانان بر این سفره تاریخی حاضر شدند، و شمار بسیاری از وقایع آن و رفتار و گفتار پیامبر را در آن واقعه را بیان کرده اند، و روایت کرده اند که حضرت در اثنای آن پنج بار یا بیشتر سخن راند؛ روز حرکتش از مدینه و مکانهایی که از آنها گذشته یا در آنها توقف کرده، زمان ورودش به مکه، زمان و چگونگی انجام مناسکش… بازگشت و وقایع آن را تا ورودش به مدینه، همه و همه را نقل کرده اند، و گفته اند که پس از آن حدود دو ماه یعنی باقی عمر شریفشان را در مدینه گذراندند.
پژوهشگر شیعی در اینجا با مشکلی روبرو نمی شود چرا که با توجّه به روایات اهل بیت پیامبر(ص)، روایات معارض به آنها را رها می کند. عالم شیعی در این زمینه روایتهای صحیحی در دست دارد که برخی روایتهای اهل سنّت نیز آنها را تأبید می کنند.
اما محقق سنّی با مشکل مواجه است؛ زیرا سرگردان می شود که با دو مجموعه روایات متعارض چگونه رفتار کند و کدام دسته را ترجیح دهد و کدام را رد کند.
موضعی که بیشتر عالمان سنی همچون سیوطی در پیش گرفته اند این است که روایات حاکی از نزول آیه اکمال دین در روز عرفه به طرق بیشتری نقل گردیده و از جهت سند، صحیحتر است، پس باید به این روایات توجه کرد و روایتهای مخالف آن را رد کرد. اما این، نظرِ علمی درستی نیست. دلایل ادعای ما مواردی است که در ذیل می آید و ترجیح رأیِ اهل بیت(ع) را ایجاب می کند:
1ـ نخست اینکه تعارض در اینجا، تعارض میان دو حدیث نیست که یکی طرقی بیشتر و سندی صحیحتر داشته باشد ـ چنان که توهم کرده اند ـ بلکه این تعارض، تعارضی میان حدیثی از پیامبر(ص) و قول خلیفه عمر است. احادیثی که اینان ضعیف شمرده اند، احادیثی است که اسنادشان به پیامبر می رسد(احادیث نبوی)، در حالی که احادیث بخاری و دیگران نقل سخن عمر است و به پیامبر(ص) اسناد داده نشده است!
پس محقق سنّی نمی تواند در مورد سبب نزول قرآن به سخن عمر استدلال کند و با آن حدیث پیامبر(ص) را در این باب رد کند، بلکه باید در سند و متن آن حدیث نبوی تحقیق و تفحص کند و اگر آن را صحیح یافت، بر اوست که آن را برگیرد و سخن عمر را رها کند.
2ـ اگر کوتاه بیاییم و بگوییم احادیث اهل بیت(ع) درباره سبب نزول آیه اکمال دین و احادیث سنّی، موافق چیزی بیش از رأی اهل بیت(ع) در این باب نیست، و به این ترتیب تعارض میان اقوال اصحاب، درباره سبب نزول آیه است؛ یا به عبارت دیگر تعارض میان قول یک صحابی و قول برخی امامان(ع) است، آن گاه می گوییم: پیامبر(ص)امتش راسفارش فرمود تا دین را ازاهل بیتش بگیرند،نه ازاصحابش این موضوع در حدیث ثقلین ـ که نزد همه حدیثی صحیح و متواتر است ـ آمده است. حدیث ثقلین سخن رسول خدا(ص) است که در«مسند احمد» آمده است:
از ابوسعید نقل شده که گفت: رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمود: انی تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر: کتاب الله حبل ممدود من السماءِ إلی الارض و عترتی اهل بیتی، وانهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض.65
این حدیث را همچنین«سنن دارمی»66 و« صحیح مسلم»67و« مستدرک»68 روایت کرده اند و آن را بر اساس معیار بخاری و مسلم و دیگران صحیح دانسته است. همچنین بیهقی در«سُنن» خود این حدیث را آورده69و دیگران نیز به نقل آن پرداخته اند.
حدیث ثقلین که در درجه عالی صحت قرار دارد، اگر بر این مطلب که منبع و مرجع دین پس از پیامبر(ص) منحصر در اهل بیت او(ع)ا ست دلالت نکنند، دست کم بر ترجیح قول آنان در هنگام تعارض با دیگران دلالت دارد.
3ـ وانگهی روایتی که از عمر نقل شده خود دچار تعارض است. برخی از او روایت کرده اند که روز عرفه در حجةالوداع، روز پنج شنبه بوده است و نه جمعه. نسایی در«سنن» خود می گوید:
اسحاق بن ابراهیم به ما خبر داد که عبدالله بن ادریس به نقل از پدرش و او از قیس بن مسلم و وی از طارق بن شهاب نقل کرده است که گفت: شخصی یهودی به عمر گفت: اگر این آیه، یعنی آیه الیوم اکملت لکم دینکم… بر ما فرود آمده بود آن را عید می گرفتیم. عمر گفت: من روز و شب نزول این آیه را می دانم، شب جمعه بود و ما با رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ در عرفات بودیم.70
شگفت این که نسایی خود از عمر روایت می کند که این آیه در عرفات و در روز جمعه نازل شد!71
4ـ بخاری گفته است سفیان ثوری، که از پیشوایان حدیث و کلام در نزد آنان است، با این قول که نزول آیه روز عرفه و در روز جمعه بوده موافق نیست. عبارت بخاری این است:«قال سفیان و أشک کان یوم الجمعه ام لا…».72
روایات فراوانی وجود دارد که تردید سفیان را تأیید می کند، بلکه ـ چنانکه خواهد آمد ـ چنین می نماید که سفیان با خلیفه و گروهی که او گماشته بود تا همه روایات مربوط به حوادث حجةالوداع و بلکه حوادث تاریخ را بر اساس این که روز عرفه روز جمعه بوده است تنظیم کنند، مدارا می کرد.
5ـ عید مسلمانان روز دهم ذو الحجة، عید قربان(یوم الاضحی)، است و نه روز عرفه، ما هیچ روایتی نیافتیم که دلالت کند بر اینکه روز عرفه عید شرعی است، پس قول به عید بودن روز عرفه منحصر به خلیفه عمر است و هیچ یک از مسلمانان با او در این امر موافق نیستند.
اما با توجه به روایت نسایی که می گوید عرفه روز پنج شنبه بوده است و آیه اکمال دین شب عرفه نازل شده است، عیدی باقی نمی ماند تا با این عید آسمانی تصادم کند و نیاز به قانون ادغام اعیاد الهی در صورت تصادم نخواهد بود!
معنای پاسخ خلیفه بنابر این روایت این است که: سزاوار است روز نزول آیه اکمال دین، عید باشد، اما این آیه دو روز پیش از عید(عید اضحی) نازل شد، پس ما دیگر آن را عید نگرفتیم! و این کلامی متعارض است.
6ـ رأیی که از عمر نقل شده با آنچه به روایت صحیح از او نقل شده است تعارض دارد و نمی توان آن را پذیرفت و بنابراین تنها باید قول مقابل آن را گرفت. روشنترین نمود این تعارض در این است که: یهودی یی که در روایت با خلیفه سخن می گوید از آیه اکمال دین این گونه فهمیده که خدای تعالی دین اسلام را به طور کامل فرستاده است و در روز نزول این آیه کار نزول پایان پذیرفته است، و خلیفه نیز فهم و تفسیر او را پذیرفته است، پس بیقین نزول این آیه باید پس از آمدن همه فرایض و از جمله آنها فریضه کلاله و احکام ارث و مانند آن باشد، همان گونه که روایات اهل بیت(ع) دلالت دارد، و نیز همان طور که سدی گفته است. در حالی که عمر ـ چنانکه گذشت ـ گفته است آیه اکمال دین پیش از آن احکام نازل شده است.
7ـ روایت بخاری و غیر او حاکی از آن است که عمر اعتراف نموده که«الیوم» در آیه اکمال روز معینی است که همان روز نزول آیه باشد، نه روزی نامعیّن و نه یکی از روزهای پیش از نزول آیه؛ مثلاً یک سال پیش از آن، مانند روز فتح مکه یا یکی از روزهای آینده مثلاً پس از چند ماه. بنابراین این روایت عمر مستلزم ردّ همه روایاتی است که کلمه«الیوم» را بین چند معنا مردّد می سازند یا آن را بر روز فتح مکه منطبق می کنند. همچنین مستلزم آن است که منظور از«الیوم»، پس از تکمیل نزول فرایض و احکام بوده باشد و آیه کلاله یا آیه ربا پس از آن نازل نشده باشد.
8ـ پاسخ خلیفه به شخص یهودی نه برای یهودی و نه برای مسلمان قانع کننده نیست!
اگر مقصود خلیفه عذرآوری باشد، به این ترتیب که چون نزول این آیه با روز عید مصادف شده ما آن را عید نگرفتیم، در این صورت یهودی می تواند پاسخ دهد که : چرا پروردگار شما این عید را بر شما خراب کرده و آیه را در این روز نازل کرده است؟ و اگر مرادش ادغام عید«اکمال دین» با عید عرفه است به طوری که این نیز جزئی از آن باشد، پس یهودی و وارثانش در عصر ما حق دارند بگویند: بسیار خوب، پس شما عید اکمال دین و عید عرفه را مشترک قرار داده اید، اما سهم اکمال دین از آن عید کجاست که توده های شما هرگز آن را نمی شناسند و اثری از آن جز در نزد شیعه نیست؟
و اگر منظور این باشد که این روز شریف و عید بزرگ با روز جمعه و روز عرفه مصادف گردید و در آن دو ادغام شد یا آن دو این روز را در خود گرفتند و کارش پایان یافت! پس چگونه خدای تعالی این عید را بر آن دو عید نازل کرد؟ آیا خدا از روی عمد این عید را در آن دو ادغام کرد؟ یا آنکه خدای سبحان ـ نعوذ بالله ـ از روی نسیان این عید را در عید دیگری نازل کرد و بعد مسلمانان با ادغام و اندماج کار را درست کردند؟! وانگهی چه کسی این ادغام را ترتیب داده است و چه کسی این حق را دارد که عیدی الهی را در عیدی دیگر ادغام کند یا عیدی ربانی را در عیدی دیگر فرو نهد؟.
امّت اسلامی را چه می شود که از قضیه تصادم اعیاد ربانی در عرفات خبر ندارد تا آنکه آن یهودی در عصر خلافت عمر آنان را آگاه می سازد، و خلیفه ضمن موافقت با گفتار آن یهودی خبر تصادم اعیاد الهی را به او و به مسلمانان می دهد و اظهار می دارد که حکم شرعی در این تصادم، ادغام این عید ـ به مصلحت عید پیشین ـ است؟ همانند قانون تصادم اتومبیلها یا قانون تصادم اعیاد ملی و دینی.
9ـ دلیل شیعه در این که روز غدیر را عید قرار داده این است که اهل بیت(ع) و شیعیانشان از پیامبر(ص) روایت کرده اند که روز نزول آیه اکمال دین یعنی روز غدیر، عید شرعی است و اینکه جبرئیل پیامبر(ص) را خبر داد که انبیاء امتشان را امر می کردند تا روز نصب وصی آنان را عید بگیرند.
بنابراین خلیفه به چه دلیل سخن آن یهودی را تأیید کرده و نظرش را در این باره که آن روز باید عید شرعی مسلمانان باشد پذیرفته است، آنگاه عذر آورده که تصادم نزول آن آیه با دو عید موجب گردیده که مسلمانان نزول آیه را عید نگیرند.
اگر خلیفه از پیش خود حکم کرده که سزاوار است روز نزول آیه عید باشد، این تشریع و حرام است. چون اعیاد اسلامی توقیفی هستند، و اگر از پیامبر(ص)شنیده است، پس چرا نه او ونه غیر او، هیچ کس از مسلمانان، آن را یادآور نشده است؟.
در هر صورت مشکلی که آن یهودی مطرح کرده همچنان رویاروی خلیفه و پیروانش نمایان است، چه از پیامبر(ص) شنیده باشد که روز نزول آن آیه، عید است و چه از پیش خود گفته باشد. به هر حال اعتراف کرده است که آن روز، روزی بزرگ و مهم برای مسلمانان است، زیرا روزی سرنوشت ساز و تاریخی است، روزی که خدا اسلام را کامل گردانید و نعمتش را بر امت تمام کرد و روزی که اسلام کامل شده به وسیله این نعمت تامّه را به عنوان دین آنان پسندید و به آن خشنود گردید تا بر آن مشی کنند و مردمان دیگر را به سوی آن بخوانند.
بی تردید این روز بزرگ شایستگی آن را دارد که عید امت اسلامی باشد. اگر در امت دیگر چنین روزی می بود بیقین آن را عید ربانی اعلان می کردند. خلیفه، در این همه، با آن یهودی موافقت کرد، پس به این ترتیب عید اکمال دین در فقه برادران سنی در کنار سایر اعیاد شرعی همچون: عید فطر، عید قربان و جمعه عیدی شرعی است. و مسلمان حق دارد از فقیهان و حاکمان بپرسد، عیدی که هیچ نشان و اسم و رسمی از آن در تاریخ، زندگی و متون دینی مسلمانان دیده نمی شود، مگر در نزد شیعیان!
10ـ اگر روز عرفه، روز جمعه بوده است بیقین پیامبر(ص) با مسلمانان نماز جمعه می خواند، در حالی که هیچ کس نگفته است که آن حضرت نماز جمعه خواندند، بلکه نسایی روایت کرده است که پیامبر(ص) نماز ظهر و عصر گذارند و به نظر می رسد نسایی با سفیان ثوری موافق است و نه با خلیفه عمر، وی در«سنن» خود عنوان«جمع بین نماز ظهر و عصر در عرفه» را آورده و ذیل آن از جابربن عبدالله روایت کرده است که گفت:
رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ حرکت کرد تا به عرفه رسید، در آنجا خیمه ای را دید که برای ایشان، در«نَمِرة» بر پا شده بود. در آن خیمه فرود آمد تا آنکه خورشید بر آمد، آنگاه فرمود تا برای ایشان ناقه بیاورند، آوردند، حضرت حرکت کرد تا به میانه وادی عرفه رسید، در آنجا ماندند و برای مردم سخن گفتند، سپس بلال اذان گفت و پیامبر نماز ظهر و عصر را بدون فاصله میان آن دو به جا آوردند.73
اما این پاسخ که نماز جمعه در سفر ساقط می گردد، مورد اختلاف فقهاست، و اگر درست می بود که روز عرفه مصادف با جمعه بود و پیامبر نماز جمعه نخواندند، بیقین راویان حجةالوداع آن را نقل می کردند.
ابن حزم در پاسخ به این مطلب به تکاپو افتاده و در«المحلی» چنین گفته است:
مسئله: هرگاه امام روز عرفه را با روز جمعه مصادف یافت، باید نماز را به جهر بخواند، یعنی نماز جمعه بخواند و باید در منی و مکه نیز نماز جمعه بخواند، زیرا نصّی بر نهی از این امر نیامده است، و خدای تعالی می فرماید: اذا نودی الصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع، و وجوب نماز جمعه را به روز عرفه و منی در عرفه و منی تخصیص نزده است.
از طریق محمد بن عبدالسلام الخشنی و او از محمد بن المثنی و وی از مسلم بن ابراهیم و ایشان از شبربن منصور و او از ابن جریج و وی از عطاءِ بن ابی رباح برای ما روایت کرده اند که گفت: هرگاه روز جمعه با روز عرفه مصادف گردید، امام نماز را به جهر می خواند(حمد و سوره را بلند می خواند). همچنین از عبدالرزاق به نقل از ابن جریج و او از عطاءِ همانند این، روایت شده است….
پس خبری که نقل شده است از طریق ابراهیم بن ابی یحیی و او از عبدالعزیز بن عمر و وی از حسن بن مسلم که گفت: روز ترویه با روز جمعه مصادف گردید و پیامبر ـ علیه السلام ـ در حج بود و فرمود: هر کس از شما می تواند در منی نماز ظهر بگذارد چنین کند، و خود نیز در منی نماز ظهر به جا آوردند و خطبه نخواندند…. این خبری جعلی است و در آن تمام اسباب فساد جمع است: ابراهیم بن ابی یحیی به کذب از او یاد شده و به طور کلی مطرود است. دیگر اینکه این خبر مرسل است و در آن از ابن زبیر همراه با ابن ابی یحیی حجاج بن أرطاة نقل شده و روایت او از اعتبار ساقط است وانگهی کذب این خبر آشکار است، زیرا روز ترویه(روز هشتم ذو الحجة)، در حجةالوداعِ پیامبر ـ علیه السلام ـ روز پنچ شنبه بوده است و روز عرفه، روز جمعه، این از طریق بخاری روایت شده است….
اگر کسی بگوید: در همه اخبار تنها چنین آمده است که رسول خدا ـ علیه السلام ـ در عرفه بین نماز ظهر و عصر جمع کرد، می گوییم: آری، ولی نماز جمعه نیز خود نماز ظهر است و در هیچ یک از اخبار وارد نشده است که حضرت آن نماز را به جهر نخواند. جهر خواندن نیز واجب نیست و تنها تفاوت حکم در این است که نماز جماعتِ ظهر جمعه در سفر و حَضَر دو رکعت است.74
پاسخ این سخن این است که اگر روز عرفه با روز جمعه مصادف بوده و پیامبر(ص) نماز ظهر را به جهر خواند تا نماز جمعه باشد ـ چنانکه ابن حزم ادعا کرده است ـ بیقین راویان حجةالوداع این موضوع را نقل می کردند.
روایتی که ابن حزم آورده و آن را به دلیل مخالفت با روایت بخاری تکذیب کرده است، با حجةالوداع بیشتر سازگاری دارد؛ زیرا روز جمعه در آن حج با ایام تشریق در منی مصادف بوده است؛ یعنی پس از عرفه، نه پیش از آن. این ـ چنانکه خواهد آمد ـ سازگار است با حساب سفر حضرت از مدینه در روز پنج شنبه، چهار روز مانده به پایان ذو القعده و رسیدن ایشان به مکه در روز پنج شنبه(چهارم ذو الحجه) و اینکه روز اول ذو الحجه دوشنبه بوده است و روز عرفه.
11ـ قول آنان بر این که روز عرفه در سال حجةالوداع، روز جمعه بوده است، با این مضمون روایاتشان که پیامبر(ص) پس از نزول آیه اکمال دین هشتاد و یک شب در قید حیات بود، در تعارض است.
نزد آنان ثابت است که وفات پیامبر(ص) در روز دوازدهم ربیع بوده است. از نهم ذو الحجه تا دوازدهم ربیع الاول پیش از نود روز است، پس یا باید روایت حاکی از وفات حضرت پیش از این تاریخ را بپذیرند، یا با ما در اینکه آیه اکمال دین در روز غدیر یعنی هیجدهم ذو الحجه ناز ل شده، موافق گردند.
سیوطی در«درّالمنثور» می گوید:
ابن جریر از ابن جریح نقل کرده که گفت: پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ پس از نزول این آیه، هشتاد و یک شب در این جهان باقی ماند. منظور آیه الیوم اکملت لکم دینکم… است.75
ابن حجر در«تلخیص الحبیر» حاشیه«مجمع الغووی» می گوید:
ابوعبید از حجاج و او از ابن جریح نقل کرده است که پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ پس از نزول آیه الیوم اکملت لکم دینکم… تنها هشتاد و یک شب زنده بود.76
علامه امینی در«الغدیر» چنین آورده است:
قولی که[نزد آنان] معتبر است و روایات وارد در تفسیر رازی(ج3،ص529) به نقل از صاحبان اخبار و آثار بر آن تأکید دارد این است که: هنگامی که این آیه بر پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ نازل گردید، عمر آن حضرت پس از آن زمان بیش از هشتاد و یک یا هشتاد و دو روز دوام نداشت. درست همین سخن را«ابوالسعود» در تفسیرش، در حاشیه تفسیر رازی(ج3، ص523) ثابت دانسته است، و مؤرخان آنان گفته اند: وفات پیامبر(ص) در دوازدهم ربیع الاول بوده است. گویا در قول مورخان مسامحه ای است به افزودن یک روز بر هشتادو دو روز پس از خارج کردن روز غدیر و روز وفاتِ پیامبر و محاسبه ما بین این دو روز.
به هر تقدیر این قول به حقیقت نزدیکتر است تا آنکه گفته شود نزول آیه اکمال دین در روز عرفه بود است، چنانکه در«صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» و غیر آنها آمده است؛ زیرا در این صورت شمار روزها از هشتاد و یکی و دو روز بیشتر می شود.77
ما برادرانمان را به آنچه خود ملتزم شده اند الزام می کنیم، وگرنه این روایت را قبول نداریم؛زیرا آنچه در نظر ما مورد اعتماد است این است که آیه اکمال دین روز هیجدهم ذو الحجه نازل شده است و رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص) روز بیست و هشتم صفر واقع شده، پس فاصله میان زمان نزول آیه و وفات حضرت حدود هفتاد روز بوده است. چنانکه آن دسته از روایات اهل سنت نیز که نزول این آیه را در روز دوشنبه می دانند، با این نظر، یعنی نزول آیه در روز عرفه و وفات پیامبر در دوازدهم ربیع، در تعارض هستند. بیهقی در«دلائل النبوة» از ابن عباس نقل می کند که گفت:
پیامبر شما(ص) در روز دوشنبه زاده شد، و روز دوشنبه به نبوّت رسید و روز دوشنبه از مکه خارج شد و روز دوشنبه مکه را فتح کرد و روز دوشنبه سوره مائده(الیوم اکملت لکم دینکم…) بر او نازل شد و روز دوشنبه از دنیا رفت.78
هیثمی در«مجمع الزوائد» گفته است:
این روایت را احمد و طبرانی در الکبیر نقل کرده اند و طبرانی به آن چنین افزوده است: و فتح بدر در روز دوشنبه بود و نزول سوره مائده(الیوم اکملت لکم دینکم…) در روز دوشنبه بود. در این روایت«ابن لهیعه» وجود دارد که ضعیف است اما بقیه رجال آن ثقه هستند و روایاتشان صحیح است.79
ضعف ابن لهیعه در این حدیث در نظر برادران سنی قابل حل است. وانگهی این حدیث به طرق دیگری نیز روایت شده که این شخص در آن نیست، اما دلیل حقیقی ضعف این شخص مخالف او با قول خلیفه عمر است و از این رو در«درّالمنثور» چنین آمده است:
و ابن جریر به سند ضعیف از ابن عباس نقل کرده که گفت: پیامبر شما روز دوشنبه به دنیا آمد و ….80
ابن کثیر بشدت به این حدیث حمله کرد و گفته است این حدیث به صرف مخالفتش با قول عمر مردود است. او در«سیرةالنبویّة» می گوید:
تنها احمد این حدیث را آورده و عمر و ابن بکیر آن را از ابن لهیعه روایت کرده و چنین افزوده: سوره مائده(الیوم اکملت لکم دینکم…) روز دوشنبه نازل شده است، و به همین ترتیب برخی آن را از موسی بن داود روایت کرده اند و او نیز چنین افزوده است: واقعه بدر نیز روز دوشنبه بود. از جمله کسانی که گوینده این حدیث است یزیدبن حبیب است، و این حدیث بجّد مورد انکار است.
ابن عساکر می گوید: آنچه محفوظ است این است که روز بدر و روز نزول الیوم اکملت لکم دینکم…، روز جمعه بوده است، سخن ابن عساکر درست است.81
ابن کثیر اسباب ضعف و علت انکار این حدیث را بیان نکرده است، از این رو گفتیم علتش مخالفت با قول عمر است، ولی سخن ابن عساکر پسندیده تر است، زیرا وی حدیث را به ضعف یا انکار متصف نکرده بلکه گفته است که این خبر با آنچه محفوظ است یعنی نزد آنان مشهور است(یعنی قول عمر) مخالف است.
به هر تقدیر اعتراض بر آنان به احادیث«دوشنبه» نیز الزام آنان به چیزی است که خود ملتزم هستند، وگرنه در نظر ما ثابت است که آیه اکمال دین در روز پنج شنبه ـ و در روایتی روز جمعه ـ نازل گردیده است. گرچه در نظر ما بعثت پیامبر(ص) و وفات آن حضرت روز دوشنبه بوده است، و علی(ع) روز سه شنبه(یک روز پس از بعثت) با پیامبر(ص) نماز خوانده است، و سوره مائده در روز دوشنبه نازل گردیده است، البته نه تمام آن، بلکه بخشی ازآن، از جمله آیه تبلیغ و بعد آیه اکمال دین نازل شده است.
12ـ این قول که روز عرفه در آن سال روز جمعه بوده، با روایاتی که روز حرکت پیامبر(ص) را از مدینه روز پنج شنبه(چهار روز مانده به پایان ذو القعده) ثبت کرده اند، تعارض دارد. روایت مشهور از اهل بیت(ع) نیز چنین است، و این روایات با تاریخ نزول آیه در روز غدیر(هیجدهم ذوالحجه) هم سازگار هستند، زیرا سفر پیامبر(ص) در روز پنج شنبه، بیست و هفتم ذو القعده، چهار روز مانده به پایان ذو القعده، یعنی روزهای پنج شنبه، جمعه، شنبه و یک شنبه آغاز شده، و اوّل ذو الحجه روز دوشنبه بوده، و ورود حضرت(ص) به مکه عصر روز پنج شنبه چهارم ذو الحجه، در آخر روز چهارم بوده است ـ چنانکه در «کافی» نیز روایت شده است 82، پس روز عرفه روز سه شنبه، و روز غدیر، پنج شنبه هجدهم ذو الحجه بوده است.
نمونه هایی از روایات اهل بیت(ع) را در این خصوص می آوریم:
1ـ محمد بن ادریس در آخر«سرائر» به نقل از کتاب«مشیخه حسن بن محبوب» می گوید: رسول خد(ص) چهار روز مانده به پایان ذو القعده از مدینه خارج شد و چهار روز از ذو الحجه گذشته به مکه وارد شد، از بالای مکه، از را ه اهل مدینه، به مکه وارد و از پایین آن خارج گردید.83
2ـ … از ابی عبدالله(ع) روایت شده که فرمود: رسول خدا(ص) بیست حج به جا آوردند… رسول خدا(ص) ده سال در مدینه ماندند و به حج نرفتند تا این آیه بر او نازل گردید: و أذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجّ عمیق، پس حضرت موذّنان را امر فرمود تا با صدای بلند ندا سردهند که رسول خدا(ص) امسال به حج خواهند رفت. به این ترتیب اهالی مدینه و عوالی و اعراب آگاه شدند و برای همراهی در حج با پیامبر(ص) گرد آمدند، و اینان پیروان حضرت(ص) بودند، گوش به فرامین او می سپردند و هرچه پیامبر(ص) می فرمود و هر آنچه او انجام می داد، همان می کردند. حضرت رسول(ص) چهار روز مانده به پایان ذو القعده از مدینه خارج شدند، وقتی به ذوالحلیفه رسیدند هنگام ظهر بود. حضرت غسل کردند، آنگاه به سوی مسجد شجره حرکت کردند، در آن مسجد نماز ظهر خواندند و قصد حج مفرده کرده و خارج شدند تا به«بیداء» رسیدند. در یک فرسخی، مردم در دوطرف راه او به صف ایستادند، برای حج افراد لبیک گفتند و شصت و شش یا شصت و چهار حیوان برای قربانی به همراه بردند تا آنکه در پایان روز چهارم ذو الحجه به مکه رسیدند، طواف خانه را به هفت شوط انجام دادند و دو رکعت نماز پشت مقام ابراهیم گذاردند، سپس به سوی حَجَر رفته آن را استلام فرمودند….84
3ـ … العبدی از ابوسعید روایت کرده که رسول خدا(ص) مردم را در غدیرخم به سوی علی(ع) فراخواند و فرمان داد تا خارهای زیر درخت را برکنند، آن روز پنج شنبه بود. حضرت رسول(ص) مردم را خواست و بازوان علی(ع) را گرفت و بالا برد به طوری که مردم سفیدی زیر بغل آن حضرت را دیدند، پس آن گاه پراکنده نگشتند تا این آیه فرو فرستاده شد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً، پس رسول خدا(ص) فرمود: الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضی الرب برسالتی وبالولایة لعلیّ من بعدی. و فرمود: هر کس من مولای اویم پس(ازمن) علی مولای اوست، خدایا دوست بدار هرآن که وی را دوست دارد و دشمن دار آن که را با وی دشمنی ورزد و یاری فرما هر که را که یاری او کند.85
مؤید قول اهل بیت(ع) روایاتی است که در منابع سنی و شیعه، هر دو، آمده و حاکی از آن است که پیامبر(ص) سفرهایشان را همواره روز پنج شنبه آغاز می فرمود و یا آنکه به ندرت در غیر پنج شنبه آغاز به سفر می کرد؛ چنانکه بخاری86وابو داوود در«سنن»87چنین نقل کرده اند.
روایت ابن سیدالناس در«عیون الاثر» نیز که سفر پیامبر از مدینه را روز پنج شنبه نقل کرده است بر این امر تصریح دارد.88
در«بحارالانوار» از «کافی» به سند مقبول از ابی عبدالله(ع) روایت شده که فرمود:
پیامبر(ص) هرگاه در تابستان از خانه خارج می شدند، روز خروج ایشان پنج شنبه بود، و در سرمای زمستان هرگاه می خواستند از سفر به خانه بازگردند روز جمعه وارد می شدند.89
همچنین قول اهل بیت(ع) تأیید می گردد به آنچه که برادران سنی از جابر نقل می کنند که حرکت پیامبر(ص) چهار روز مانده به پایان ذو القعده بود، به طوری که در سیره ابن کثیر آمده است.90
روایت بخاری و بیشتر صحاح نیز که گفته اند از سفر پیامبر(ص) پنج روز مانده به پایان ذو القعده واقع شد ـ بدون تعیین آن روز ـ قول اهل بیت(ع) را تأیید می کند.91 بخاری گفته است حضرت چهارشب از ذو الحجة گذشته وارد مکه شد.92
مؤیّدِ دیگر سخن اهل بیت(ع) این است که مدت حرکت پیامبر(ص) از مدینه تا مکه بیش از هشت روز نبود؛ با نظر به راهی که طی کرده و مسافتی که حدود چهارصد کیلومتر بوده و نظر به سرعت حرکت(به طوری که برخی مردم از خستگی پاها به حضرت شکوه کردند و ایشان به آنان آموخت که پاهای خود را ببندند)، و با توجه به اینکه هیچ کس خبر از توقف پیامبر(ص) در راه مکه نداده است و نیز با ملاحظه روایات بازگشت حضرت با وجود توقف نسبتاً طولانی شان در غدیر. گذشته از این موارد، توجه به روایاتی که اتفاق دارند بر اینکه ورود پیامبر(ص) به مکه روز چهارم ذو الحجه بوده ـ همان گونه که در روایات اهل بیت(ع) و روایت بخاری ملاحظه گردید ـ همه و همه، تردیدی در سقوط این روایت که حضرت شش روز مانده به پایان ذو القعده ازمدینه خارج شد باقی نمی ماند؛ چنانکه در«عمدةالقاری»، «ارشاد الساری»، سخن ابن حزم و «حاشیه سیره حلبیه»93آمده است، زیرا طبق این روایت مدت حرکت حضرت ازمدینه به مکه ده روز خواهد شد.
به این ترتیب نادرستی قول مخالف روایت اهل بیت(ع) آشکار می گردد، یعنی قولی که طرفداران آن بر روایت«پنج روز از ذو القعده مانده» تکیه کرده اند و تلاش نموده اند آن را با روز شنبه تطبیق دهند تا اول ذو الحجه را پنج شنبه قرار دهند و روز عرفه را با جمعه مصادف سازند تا سخن خلیفه عمر را به این وسایل تصدیق کنند، بلکه همان گونه که می بینید اینان به اصطلاح کاسه داغتر از آش شده اند، زیرا چنانکه گذشت خلیفه عمر خود روز عرفه را روز پنج شنبه دانسته است. از کسانی که به روایت«شنبه» قائل شده اند؛ ابن سعد94، واقدی95، حاشیه سیره حلبیه96، تاریخ طبری97و تاریخ ذهبی98ومانند اینان هستند.
بنابراین روایت( روایت خروج حضرت از مدینه در روز شنبه)، باقی مانده ذو القعده پنج روز بوده است؛ یعنی شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، و اول ذو الحجه روز پنج شنبه بوده و روز عرفه با جمعه مصادف شده است، پس مدت حرکت از مدینه به مکه نُه روز شده، مگر آن که راوی، ذوالقعده را تمام(30روز) تصور کرده بعد معلوم گردیده که ناقص(29روز)است.
ابن کثیر از کسانی است که از این عقیده دفاع کرده اند. او در«سیره» می گوید:
احمد از… از اُنس بن مالک انصاری نقل می کند که گفت: رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ چهار رکعت نماز ظهر را در مسجدش در مدینه خواند، سپس نماز عصر را به دو رکعت در ذوالحلیفه خواند، و بی تردید این در حجةالوداع بود. این روایت از این دو وجه منحصر به احمد است، و این دو وجه بر معیار صحیح استوار است.
این روایت بیقین خروج حضرت در روز جمعه را نفی می کند. بنابراین ممکن نیست که خروج حضرت روز پنج شنبه بوده باشد ـ چنانکه ابن حزم گفته است ـ، زیرا خروج در روز بیست و چهارم ذو القعده بوده است، چرا که خلافی نیست در اینکه اول ذو الحجه روز پنج شنبه بوده است؛ زیرا به تواتر و اجماع ثابت گردیده که پیامبر(ع) روز جمعه در عرفات وقوف کرد و روز عرفه بی تردید نهم ذو الحجه است.
پس اگر خروج پیامبر روز پنج شنبه بیست و چهارم ذو القعده بوده، بیقین شش شب از ذو القعده باقی مانده: شبهای جمعه، شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه. در حالی که ابن عباس، عایشه و جابر گفته اند پیامبر پنج روز مانده به پایان ذو القعده خارج شد.
همچنین غیر ممکن است که روز خروج جمعه بوده باشد، به دلیل حدیث انس. بنابراین متعین می گردد که خروج پیامبر ـ علیه السلام ـ از مدینه روز شنبه بوده و راوی گمان برده که ماه ذو القعده تمام(30روز)است، اما برحسب اتفاق در آن سال ناقص(29روز) بوده و در روز چهارشنبه پایان یافته و هلال ذو الحجه در شب پنج شنبه ظاهر گردیده است.
مؤید این بیان روایت جابر است که خروج پیامبر از مدینه را پنج یا چهار روز مانده به پایان ذو القعده نقل کرده است. بر این فرض هیچ راه گریزی از این تقریب نبوده و هیچ گزیری از آن نیست. 99
در کلام ابن کثیر عدم اطمینان به این فروض و تقدیرات نمایان است، زیرا بی تردید آن رأی مشکوک است، به دلیل تشکیک خود عمر، و تشکیک سفیان ثوری به روایت بخاری، و تشکیک نسایی و قطع ابن حزم به این که سفر پیامبر(ص)روز پنج شنبه بوده است.
همان طور که ملاحظه می شود استدلال ایشان بر این که خروج پیامبر(ص) در روز پنج شنبه نبوده، مصادره به مطلوب است زیرا می گوید:«از آنجا که به تواتر و اجماع ثابت گردیده که پیامبر ـ علیه السلام ـ روز جمعه در عرفه وقوف کرده…»، یعنی به خود نتیجه ای که درصدد اثبات آن بوده استدلال کرده است!.
همچنین وی برای اثبات این که سفر پیامبر(ص) روز جمعه آغاز نشده به روایت انس استدلال می کند که می گوید: پیامبر نماز ظهر و عصر خواندند و نه نماز جمعه، در حالی که این استدلالی است که قول او را رد و قول اهل بیت(ع) را تأیید می کند، زیرا روایت حاکی از این است که پیامبر(ص) در عرفه نماز جمعه نخوانده. نیز در«سنن نسایی» از جابر نقل شده و ابوداوود هم از ابن عمر روایت کرده که پیامبر(ص) درعرفه نماز ظهر و عصر به جا آوردند، یعنی نماز جمعه نخواندند، پس چگونه روز عرفه مصادف با جمعه بوده است؟!
نتیجه این که بر نظریه نزول آیه اکمال دین در روز عرفه اشکالات فراوانی وارد می شود که پژوهشگر منصف را به تأمل و توقف در آن وا می دارد. از جمله این اشکالات احتمال وجود خلل در تاریخ ذکر شده در روایات مورد استناد این نظریه است، و این خلل موجب خلل در اصل آنها خواهد بود. به این ترتیب نظریه اهل بیت(ع) در مورد سبب نزول این آیه بدون معارض باقی می ماند، زیرا معارضی که توان به معارضه برخاستن ندارد، همچون عدم آن است.
در پایان یادآور می شویم که آنچه نزد همه مسلمانان مورد اتفاق است این است که روز نزول آیه اکمال دین، عید بزرگ الهی است، بلکه از اهل بیت(ع) نقل شده است که این روز به طور کلی بزرگترین اعیاد است. دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا عید هفتگی مسلمانان با نماز جمعه ارتباط دارد و عید فطر با عبادت روزه مرتبط است و عید اضحی با عبادت حج در ارتباط است، اما این عید با اتمام نعمت اسلام بتمامی(که نماز جمعه، صوم و حج بخشی از آن است) ارتباط دارد. اتمام نعمت در نظر برادران اهل سنت به نفس تنزیل دین و کامل کردن آن تحقق یافته است، و در نظر ما هم به این، و هم به نعمت حل مسئله رهبری از سوی خدا و جاودانه ساختن پیامبر(ص) با قرار دادن نظام امامت در عترت پس از او.
اینک آیا برادران ما، عالمان اهل سنت، دعوت ما را می پذیرند که به تحقیق در فقهِ این عید مظلوم و در نهان نگاه داشته شده بپردازیم و آن را به حیات همه مسلمانان، به نحوی که با فقه مذهبشان سازگار است، بازگردانیم؟
آنچه باقی ماند بخش سوم بحث ماست که درباره سبب نزول آیه تبلیغ(یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک…) و تفسیر آن است. امید توفیق انجام آن را در فرصتهای بعدی داریم.
اشاره به این حدیث است که اهل سنت به پیامبر(ص) نسبت می دهند: اصحابی کالنجوم بایّهم اقتدیهم اهتدیتم، مترجم.

مقالات مشابه

ارزیابی دیدگاه مفسران درباره معناشناسی «معیشت ضنک» در آیه ۱۲۴ طه

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, فتح‌الله نجارزادگان, شیما محمود‌پور

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

بررسي آیات استثنايي سوره هاي انعام و اسراء

نام نشریهحسنا

نام نویسندهقاسم بستانی, مینا شمخی, نصره باجی